رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب خونی
#part22
ات از توی اتاق خانم مین اومد بیرون
نمیدونم چشید که چشمام ساهی رفت و خواست بیوفته رو زمین تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که بگیرمش
برای همین رفتم سمتش...افتاد توی بغلم دستم هم دور گردنش گرفتم
دست دیگم رو زیر پاش گرفتم و بردمش توی اتاق خانم مین
تهیونگ هم زود پشت سرم اومد
خانم مین:چیشده؟؟
کوک:وقتی از اتاق اومد بیرون سرش گیج رفت و افتاد
خانم مین: سرش گیج رفته دیگه بزارش روی تخت تا به هوش بیاد...خودت هم برو بیرون
کوک:چرا اینقدر خونسردی ها؟؟یک غلطی بکن(باداد)
تهیونگ اومد و روبه روی خانم مین وایستاد
تهیونگ:کی بهوش میاد؟؟
خانم مین:نمیدونم شاید چند دقیقه دیگه
کوک:هه یعنی نمیدونی
خانم مین:من از اینده خبر ندارم اگه تو خبر دارری بگو
کوک: هه معلومه که خبر ندارم
خانم مین:پس بهتره بری بیرون...با جفتتونم
تهیونگ: اگه نریم میخوای چه غلطی بکنی؟؟
کوک: چه انتظاری ازش داری تهیونگ؟هیچ گوهی نمیتونه بخوره داره ادای دکتر بودن رو درمیاره
خانم مین:بهتره برین بیرون و گرنه....
تهیونگ: بگو ببینم اگه نریم بیرون مثلا میخوای چه غلطی بکنی
خانم مین:بهتره با ادب باشی
کوک:دهنت رو ببند فقط به کارت ادامه بده
خانم مین دست به سینه نشست و گفت
من هیچکاری نمیکنم تاببینم شما دوتا بدون من میخواین چه گوهی بخورین...هه شماها هیچ غلطی نمیتونین بکنین بعد اومدین اینجا زر زر میکنین؟؟بهتره هرچی سریع تر گورتون رو از اینجا گم کنین
رفتم جلوش وایستادم و گفتم
کوک:برات خوب تموم نمیشه دکتر جون
تهیونگ:کوک...!
#part22
ات از توی اتاق خانم مین اومد بیرون
نمیدونم چشید که چشمام ساهی رفت و خواست بیوفته رو زمین تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که بگیرمش
برای همین رفتم سمتش...افتاد توی بغلم دستم هم دور گردنش گرفتم
دست دیگم رو زیر پاش گرفتم و بردمش توی اتاق خانم مین
تهیونگ هم زود پشت سرم اومد
خانم مین:چیشده؟؟
کوک:وقتی از اتاق اومد بیرون سرش گیج رفت و افتاد
خانم مین: سرش گیج رفته دیگه بزارش روی تخت تا به هوش بیاد...خودت هم برو بیرون
کوک:چرا اینقدر خونسردی ها؟؟یک غلطی بکن(باداد)
تهیونگ اومد و روبه روی خانم مین وایستاد
تهیونگ:کی بهوش میاد؟؟
خانم مین:نمیدونم شاید چند دقیقه دیگه
کوک:هه یعنی نمیدونی
خانم مین:من از اینده خبر ندارم اگه تو خبر دارری بگو
کوک: هه معلومه که خبر ندارم
خانم مین:پس بهتره بری بیرون...با جفتتونم
تهیونگ: اگه نریم میخوای چه غلطی بکنی؟؟
کوک: چه انتظاری ازش داری تهیونگ؟هیچ گوهی نمیتونه بخوره داره ادای دکتر بودن رو درمیاره
خانم مین:بهتره برین بیرون و گرنه....
تهیونگ: بگو ببینم اگه نریم بیرون مثلا میخوای چه غلطی بکنی
خانم مین:بهتره با ادب باشی
کوک:دهنت رو ببند فقط به کارت ادامه بده
خانم مین دست به سینه نشست و گفت
من هیچکاری نمیکنم تاببینم شما دوتا بدون من میخواین چه گوهی بخورین...هه شماها هیچ غلطی نمیتونین بکنین بعد اومدین اینجا زر زر میکنین؟؟بهتره هرچی سریع تر گورتون رو از اینجا گم کنین
رفتم جلوش وایستادم و گفتم
کوک:برات خوب تموم نمیشه دکتر جون
تهیونگ:کوک...!
۴.۳k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲