دوپارتـی هوسوڪــ¹
دوپارتـی هوسوڪــ¹
علامت هوسوک: " و _
علامت ا.ت: ' و +
'با ترس به صفحه ی تلویزیون نگاه میکردم، اون امضای طلایی رنگ.. چرا حس میکنم یجا دیدمش؟.. این عوضی ای که چرندیات رو برام مینویسه کیه؟
آهی از سر کلافگی کشیدم و تلویزیون رو خاموش کردم.. دستم رو روی شقیقه هام کشیدم و ماساژشون دادم.. آدم ضعیفی نبودم که سر همچین چیزایی بترسم.. پس الان چی شده بود؟.. کم کم داشت خوابم میبرد که ی صدایی از بیرون به گوشم خورد'
"برگه رو جلوی در گذاشتم و با کلتم به در ضربه زدم.
سریع پشت دیوار پنهان شدم و منتظر پلیس کوچولوم موندم..
میتونستم صدای ناسزا گفتن هاش رو بشنوم...کیوت!
قفل در رو باز کرد و اطراف رو نگاه کرد...وقتی نگاهش به پایین افتاد اخمی بین ابروهاش نشست و فحشی داد..ایگو! هنوزم همون دختر بی عصابه!
برگه رو برداشت و وقتی تاش رو باز کرد سریع به اطراف نگاه کرد...خب عادی بود چون نوشته بودم دارم میبینمت!
ولی یهو رنگ از صورتش پرید...احتمالا از نوشته ی خونی ترسیده...اخه من اون جمله رو با خون آخرین فردی کشتم نوشته بودم!
دوباره صورتش جدی شد..."
+ میدونم اینجایی بیا بیرون حرومزاده!
' همه شجاعتمو جمع کردم و با عصبانیت به اطرافم نگاه میکردم، این دفعه نباید از دستم قسر در بره.. '
+ اگه.. اگه ادامه بدی بد میبینی!.. سریع خودت رو نشون بده
" اوه خدایا!...لپاشو! مثلا میخواد منو بترسونه؟
حالا که میخواد خودمو نشونش بدم چرا انجامش ندم!؟
آروم از پشت دیوار بیرون اومدم و با سه قدم تقریبا بهش چسبیدم!
همون بوی خامه و پرتقال رو میداد! "
_ مثلا میخوای چیکارم کنی دختر کوچولوم؟
' با دیدنش سر جام خشکم زد.. فکرشم نمیکردم که اون باشه..اصلا اینجا چیکار داشت؟ مگه فرار نکرده بود؟..چرا شرش رو کم نکرد از زندگیم؟
محکم هلش دادم.. هرچند ی سانتی متر هم از جاش تکون نخورد.. '
+تو از جونم چی میخوای؟ چرا ولم نمیکنی؟
" داره کاری میکنه که درسته قورتش بدم! آخه چطوری فکر کرد که میتونه هلم بده؟
ناخودآگاه پوزخندی زدم...من ولش کنم؟ محاله!
به چشمای براق، شوک زده و عصبیش نگاه کردم...از پایین بخاطر اختلاف قدیمون بهم زل زده بود و از عصبانیت لب زیرینش رو محکم گاز می گرفت!
خودشم خوب میدونه این کارش رو مخمه!
_ سلامت کو کاراگاه کوچولو؟ "
' همونقدر که من عصبی و وحشت زده بودم، اون با بیخیالی و با پوزخند بهم نگاه میکرد..
همین خونسرد و آروم بودنش یکم منو میترسوند.. اما سعی کردم نشون ندم..'
+ تو دقیقا ازم چی میخوای؟ جونم؟ پول؟ چی؟ چرا وقتی تازه داشت زندگیم رو به راه میشد پیدات شد؟
هوسوک : @jeom_army
ا.ت: @park_violet
علامت هوسوک: " و _
علامت ا.ت: ' و +
'با ترس به صفحه ی تلویزیون نگاه میکردم، اون امضای طلایی رنگ.. چرا حس میکنم یجا دیدمش؟.. این عوضی ای که چرندیات رو برام مینویسه کیه؟
آهی از سر کلافگی کشیدم و تلویزیون رو خاموش کردم.. دستم رو روی شقیقه هام کشیدم و ماساژشون دادم.. آدم ضعیفی نبودم که سر همچین چیزایی بترسم.. پس الان چی شده بود؟.. کم کم داشت خوابم میبرد که ی صدایی از بیرون به گوشم خورد'
"برگه رو جلوی در گذاشتم و با کلتم به در ضربه زدم.
سریع پشت دیوار پنهان شدم و منتظر پلیس کوچولوم موندم..
میتونستم صدای ناسزا گفتن هاش رو بشنوم...کیوت!
قفل در رو باز کرد و اطراف رو نگاه کرد...وقتی نگاهش به پایین افتاد اخمی بین ابروهاش نشست و فحشی داد..ایگو! هنوزم همون دختر بی عصابه!
برگه رو برداشت و وقتی تاش رو باز کرد سریع به اطراف نگاه کرد...خب عادی بود چون نوشته بودم دارم میبینمت!
ولی یهو رنگ از صورتش پرید...احتمالا از نوشته ی خونی ترسیده...اخه من اون جمله رو با خون آخرین فردی کشتم نوشته بودم!
دوباره صورتش جدی شد..."
+ میدونم اینجایی بیا بیرون حرومزاده!
' همه شجاعتمو جمع کردم و با عصبانیت به اطرافم نگاه میکردم، این دفعه نباید از دستم قسر در بره.. '
+ اگه.. اگه ادامه بدی بد میبینی!.. سریع خودت رو نشون بده
" اوه خدایا!...لپاشو! مثلا میخواد منو بترسونه؟
حالا که میخواد خودمو نشونش بدم چرا انجامش ندم!؟
آروم از پشت دیوار بیرون اومدم و با سه قدم تقریبا بهش چسبیدم!
همون بوی خامه و پرتقال رو میداد! "
_ مثلا میخوای چیکارم کنی دختر کوچولوم؟
' با دیدنش سر جام خشکم زد.. فکرشم نمیکردم که اون باشه..اصلا اینجا چیکار داشت؟ مگه فرار نکرده بود؟..چرا شرش رو کم نکرد از زندگیم؟
محکم هلش دادم.. هرچند ی سانتی متر هم از جاش تکون نخورد.. '
+تو از جونم چی میخوای؟ چرا ولم نمیکنی؟
" داره کاری میکنه که درسته قورتش بدم! آخه چطوری فکر کرد که میتونه هلم بده؟
ناخودآگاه پوزخندی زدم...من ولش کنم؟ محاله!
به چشمای براق، شوک زده و عصبیش نگاه کردم...از پایین بخاطر اختلاف قدیمون بهم زل زده بود و از عصبانیت لب زیرینش رو محکم گاز می گرفت!
خودشم خوب میدونه این کارش رو مخمه!
_ سلامت کو کاراگاه کوچولو؟ "
' همونقدر که من عصبی و وحشت زده بودم، اون با بیخیالی و با پوزخند بهم نگاه میکرد..
همین خونسرد و آروم بودنش یکم منو میترسوند.. اما سعی کردم نشون ندم..'
+ تو دقیقا ازم چی میخوای؟ جونم؟ پول؟ چی؟ چرا وقتی تازه داشت زندگیم رو به راه میشد پیدات شد؟
هوسوک : @jeom_army
ا.ت: @park_violet
۳.۷k
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.