( از نفرت تا شیفته شدن )
( از نفرت تا شیفته شدن )
......
نفرت لغتی که همه ی ما باهاش تا پوست و استخوان اشنایی داریم ....شاید از خانواده ...از دوستان و نزدیکان ...از اطراف خود ...یا حتی فردی که درکش سخت بود اینکه قرار بود بشه دلیل زندگی برای فردی که ارزوی دیدنش و حتی برای یک ثانیه هم نداشت اما پسرک ...توی این زمان ...توی این دقایق و روز هایی که سپری میکنه نمیتونه بدون گرمی دستای اون فرد به باقی عمرش اجازه ادامه دادن بده و یا حتی برای لحظه ای ارامش و عمیقا حس کنه .....برای مثال میتونه گلی باشه که هر روز نیاز به توجه و صحبت های اون فرد داشته باشه ولی اگه روزی ...دلیل زنده موندنش نباشه قطع به یقین خشک و افسرده میشه... و..زیر خاک های گلدون خودش که از نو ساخته بودتش دفن میشه .... یا همانند ابر های اسمانی که صبح ها در حال بوسه و دل و قوه دادن به همدیگرند و با بادی که هر از گاهی از کنارشون رد میشه حال و احوال میکنند اما......اگه یک روزی همون ابر ها نباشن ...اسمان ابی ما به رنگ تیره در میاد و با همه قهر میکنه ....و زندگیو برای زمینی که یک روز دلیل بیدار کردنش بود جهنم میکنه .....
(نتیجه میگیریم هر کسیو اگه دوست داری و میدونی این حس شدیدا متقابله تسلیم نشو و با هر ضعف و عیبی ادامش بده .....پسرک داستان ما هم نمیتونه تسلیم بشه چون نفرتی که یک روز از سر نا اشنایی و غریبگی بود الان تبدیل شده بود به دیوانگی و وابستگی که توی دنیا پیدا کردنش به سختی بود ......)
.......
[ همانطور که پسرک در اغوش دخترک بود سفتی دستاش و درون دستای ظریف کسی که روانی اش بود بیشتر کرد و لب زد ...]
.........
_شاید اوایل رابطه ی ما ...به خاطر خبر های دیسپج باشه ولی مطمئن باش من بدون تو نمیدونم کی هستم و یا چرا زنده ام ...
÷ حق با توعه هانی ....اوایل برای هر دومون سخت بود ..اینکه با یک دختر دانشجوی نوزده ساله به اجبار وارد رابطه بشی معلومه سخته .... منم شاید اوایل ازت متنفر بودم ..ولی همیشه سعی میکردم ازت دور بشم تا سختت نباشه ولی.....الان یا حتی در اینده هم نمیتونم بدون تو لحظه ای برای ادامه دادن زندگیم ..... اونم تویی که اولین فردی هستی که توی چشمات غرق شده بودم ...ادامه بدم......
(پسرک لبخندی زد و خودش را بیشتر به دخترک نزدیک کرد ....)
_توی این دنیا و یا هر جایه دیگه ای من میشم سربازت و تو هم.... میشی گنجی که برام از همه چیز ..از همه کس ...برام با ارزش تره ...... تا اخر عمرم با دل و جون ...عاشقت میمونم و ...میشم مجنون تو... همانطور که تو شدی لیلیه من ..............
the end ..........
......
نفرت لغتی که همه ی ما باهاش تا پوست و استخوان اشنایی داریم ....شاید از خانواده ...از دوستان و نزدیکان ...از اطراف خود ...یا حتی فردی که درکش سخت بود اینکه قرار بود بشه دلیل زندگی برای فردی که ارزوی دیدنش و حتی برای یک ثانیه هم نداشت اما پسرک ...توی این زمان ...توی این دقایق و روز هایی که سپری میکنه نمیتونه بدون گرمی دستای اون فرد به باقی عمرش اجازه ادامه دادن بده و یا حتی برای لحظه ای ارامش و عمیقا حس کنه .....برای مثال میتونه گلی باشه که هر روز نیاز به توجه و صحبت های اون فرد داشته باشه ولی اگه روزی ...دلیل زنده موندنش نباشه قطع به یقین خشک و افسرده میشه... و..زیر خاک های گلدون خودش که از نو ساخته بودتش دفن میشه .... یا همانند ابر های اسمانی که صبح ها در حال بوسه و دل و قوه دادن به همدیگرند و با بادی که هر از گاهی از کنارشون رد میشه حال و احوال میکنند اما......اگه یک روزی همون ابر ها نباشن ...اسمان ابی ما به رنگ تیره در میاد و با همه قهر میکنه ....و زندگیو برای زمینی که یک روز دلیل بیدار کردنش بود جهنم میکنه .....
(نتیجه میگیریم هر کسیو اگه دوست داری و میدونی این حس شدیدا متقابله تسلیم نشو و با هر ضعف و عیبی ادامش بده .....پسرک داستان ما هم نمیتونه تسلیم بشه چون نفرتی که یک روز از سر نا اشنایی و غریبگی بود الان تبدیل شده بود به دیوانگی و وابستگی که توی دنیا پیدا کردنش به سختی بود ......)
.......
[ همانطور که پسرک در اغوش دخترک بود سفتی دستاش و درون دستای ظریف کسی که روانی اش بود بیشتر کرد و لب زد ...]
.........
_شاید اوایل رابطه ی ما ...به خاطر خبر های دیسپج باشه ولی مطمئن باش من بدون تو نمیدونم کی هستم و یا چرا زنده ام ...
÷ حق با توعه هانی ....اوایل برای هر دومون سخت بود ..اینکه با یک دختر دانشجوی نوزده ساله به اجبار وارد رابطه بشی معلومه سخته .... منم شاید اوایل ازت متنفر بودم ..ولی همیشه سعی میکردم ازت دور بشم تا سختت نباشه ولی.....الان یا حتی در اینده هم نمیتونم بدون تو لحظه ای برای ادامه دادن زندگیم ..... اونم تویی که اولین فردی هستی که توی چشمات غرق شده بودم ...ادامه بدم......
(پسرک لبخندی زد و خودش را بیشتر به دخترک نزدیک کرد ....)
_توی این دنیا و یا هر جایه دیگه ای من میشم سربازت و تو هم.... میشی گنجی که برام از همه چیز ..از همه کس ...برام با ارزش تره ...... تا اخر عمرم با دل و جون ...عاشقت میمونم و ...میشم مجنون تو... همانطور که تو شدی لیلیه من ..............
the end ..........
۶.۵k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.