"اینبار میخوام بدون فکر...بی اونکه قلمم رو ویرایش کنم،بی
"اینبار میخوام بدون فکر...بی اونکه قلمم رو ویرایش کنم،بی
اونکه اب واژگامن ابزی کنم بنویسم. اینبار میخوام هر آنچه که
از دل فشرده شدم جاری میشه رو به حتریر در بیارم...هر
آنچه که حتی فکرش هم برام مهیشه ممنوع بوده و هست.
ولی افکار مهیشه از اتفاقات و ای جتربیات نشأت گرفنت،همیشه
سر چشمه ای دارن...مثل همون شب...شبی که آغازگر تمام
مشکلاتم شد.
اولین باری که دیدمش یه شب تابستونی بود...از اون شب
هایی که نسیم ملایمی میوزه ات جای پای آفتاب سوزان روز رو
تسلی ببخشه،مهتاب روشن در قلب آسمون میدرخشید و
زیبایی شب مهه رو سرمست کرده بود حتی من بد خلق رو...
و من دیدمش...
اونکه اب واژگامن ابزی کنم بنویسم. اینبار میخوام هر آنچه که
از دل فشرده شدم جاری میشه رو به حتریر در بیارم...هر
آنچه که حتی فکرش هم برام مهیشه ممنوع بوده و هست.
ولی افکار مهیشه از اتفاقات و ای جتربیات نشأت گرفنت،همیشه
سر چشمه ای دارن...مثل همون شب...شبی که آغازگر تمام
مشکلاتم شد.
اولین باری که دیدمش یه شب تابستونی بود...از اون شب
هایی که نسیم ملایمی میوزه ات جای پای آفتاب سوزان روز رو
تسلی ببخشه،مهتاب روشن در قلب آسمون میدرخشید و
زیبایی شب مهه رو سرمست کرده بود حتی من بد خلق رو...
و من دیدمش...
۹.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳