p8
لیسا از خواب بیدار شد افسرده بود رفت تو آشپزخونه یه نودل درست کرد و رو صندلی نشست و شروع به خوردن کرد همون موقع کوک اومد رو به روش نشست
ویو لیسا
کوک اوند رو به روم نشست به روی خودم نیوردم اصلا حال و حوصله جواب دادن به سوالت رو نداشتم
...=سکوت
کوک: حات بهتره؟
لیسا:...
ویو لیسا
اصلا میل به خوردن نودلم نداشتم کنار گذاشتمش اومدم بلند شم و برم که شوگا دستم رو محکم گرفت و گذاشت رو صندلی
شوگا: اول سوالات رو جواب بده بعد هر جا دوست داری برو
کوک: دیشب چه مشکلی برات پیش اومد ( جدی)
لیسا:...
شوگا: نشنیدی چی گفت؟( یکم بلند)
کوک: دیشب چه اتفاقی افتاد ( بلند)
ویو لیسا
دلم نمیخواست صحبت کنم یه دفعه شوگا بلند شد و محکم زد رو میز
شوگا: نگرانتم چرا نمیفهمی احمق؟ جواب بده دیشب چی شد؟( عربده)
جیمین دست شوگا رو گرفت
جیمین: آروم باش حالش بهتر شد جواب میده
کوک: چرا جواب نمیدی چه اتفاقی افتاد
نزدیک بود بمیری ( یکم بلند)
لیسا: هق.. هقق
یه دفعه شوگا کاسه شیشه ای نودل رو با عصبانیت محکم زد به زمین
شوگا: جواب بده ( فریاد)
دستش رو گرفت بالا یه سیلی به لیسا زد
همون موقع جیمین یقه شوگا رو گرفت و کشید عقب
جیمین: چیکار میکنی (فریاد)
شوگا: لیسا ( آروم با چشمانی پر از اشک)
ویو لیسا
صورتم قرمز شده بود و خون میومد با ناراحتی بلند شدم و با عجله از خونه رفتم بیرون
شوگا: لیسااا ببخشید وایستا ( با چشای پر از اشک)
لیسا داشت از خیابون رد میشد که شوگا دستش رو گرفت و
یه دفعه یه ماشین اومد و به هر دوشون برخورد کرد
کوک: نههه مراقب باشید( نگران)
بیمارستان و اینااا
وضعیت لیسا جدی نبود ولی شوگا...
ویو لیسا
کوک اوند رو به روم نشست به روی خودم نیوردم اصلا حال و حوصله جواب دادن به سوالت رو نداشتم
...=سکوت
کوک: حات بهتره؟
لیسا:...
ویو لیسا
اصلا میل به خوردن نودلم نداشتم کنار گذاشتمش اومدم بلند شم و برم که شوگا دستم رو محکم گرفت و گذاشت رو صندلی
شوگا: اول سوالات رو جواب بده بعد هر جا دوست داری برو
کوک: دیشب چه مشکلی برات پیش اومد ( جدی)
لیسا:...
شوگا: نشنیدی چی گفت؟( یکم بلند)
کوک: دیشب چه اتفاقی افتاد ( بلند)
ویو لیسا
دلم نمیخواست صحبت کنم یه دفعه شوگا بلند شد و محکم زد رو میز
شوگا: نگرانتم چرا نمیفهمی احمق؟ جواب بده دیشب چی شد؟( عربده)
جیمین دست شوگا رو گرفت
جیمین: آروم باش حالش بهتر شد جواب میده
کوک: چرا جواب نمیدی چه اتفاقی افتاد
نزدیک بود بمیری ( یکم بلند)
لیسا: هق.. هقق
یه دفعه شوگا کاسه شیشه ای نودل رو با عصبانیت محکم زد به زمین
شوگا: جواب بده ( فریاد)
دستش رو گرفت بالا یه سیلی به لیسا زد
همون موقع جیمین یقه شوگا رو گرفت و کشید عقب
جیمین: چیکار میکنی (فریاد)
شوگا: لیسا ( آروم با چشمانی پر از اشک)
ویو لیسا
صورتم قرمز شده بود و خون میومد با ناراحتی بلند شدم و با عجله از خونه رفتم بیرون
شوگا: لیسااا ببخشید وایستا ( با چشای پر از اشک)
لیسا داشت از خیابون رد میشد که شوگا دستش رو گرفت و
یه دفعه یه ماشین اومد و به هر دوشون برخورد کرد
کوک: نههه مراقب باشید( نگران)
بیمارستان و اینااا
وضعیت لیسا جدی نبود ولی شوگا...
۴.۱k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.