زندگی با بی تی اس...♡
#زندگی_با_بی_تی_اس
#part11
"ویو کوک"
ادرس بیمارستان و گرفتم و رفتم توی ماشین
ات:کوک؟...چ...
کوک:هیش...هیچی نگو!
"ویو ات"
کوک داشت با سرعت رانندگی میکرد...نمیدونم چرا انقدر عصبی شده بود....بخاطر یه فوش؟؟؟اهم...پس هنوز چیزایی که من به اون بدبخت گفتم و نفهمیده!😀😂
سون هی:هوش...یواش تررر....من هنوز جوونممم
خود درگیری داره اینم هاااا....بابا یه فوش بوده دیگه یه احمق گفت...حالا دو سه تا چیز دیگه ام گفت ولی ادم باید جنبه داشته باشه....
درون ات:هنوز یادم هست باهاش چیکار کردی...
ات:عه؟افرین به حافظت...
کوک:بشینین تو ماشین من الان میام
سون هی:حالا نمیشه پاشیم؟
کوک:سون هی!(داد)
سون هی:خب حالااا....گوشم کر شددد
کوک:عاا راستی فامیل معلمتون چیه؟
ات:کانگ...فقط "حرفش با رفتن کوک قط شد"
"ویو کوک"
رفتم به سمت بیمارستان....
کوک:مریضی به فامیلیه کانگ اینجاست؟
منشی:چی گفتین؟اوووو...جونگ کوکککک....عرررر...خودتی...باورم نمیشه!!!!ت...تو؟ اینجا؟واییییییی
کوک:(لبخند زد)
منشی:میتونم باهاتون عکس بگیرم؟
کوک:اووو...اره حتما
باهاش عکس گرفتم و بهش امضا دادم
منشی:خب...چه عرضی داشتین؟
کوک:مریضی به فامیلیه کانگ اینجاست؟
منشی:خانوم یا اقا
کوک:خانوم
منشی:فقط یه خانم به فامیلیه کانگ اینجاست...که توی اون اتاقه
و با دستش یک اتاقی رو نشون داد
کوک:اکی مرسی
رفتم به سمت اون اتاق....در وباز کردم و رفتم تو....جرررر....ات و سون هی چجوری اینکار و باهاش کردن؟؟؟؟؟دست و پاهاش شکسته بود....زیر چشمش و روی صورتش کبود بود....لبش پاره شده بود....هعییی....فکر نمیکردن از دستشون همچین کاری بربیاد!😂
معلم:ش...شما؟
کوک:جئون جونگ کوکم.....
معلم:کارتون چیه؟
کوک:تو...به...کیم ات چیزی گفتی؟
معلم:ک...کیم ات؟؟وایی نه....ببین من گوه خوردم یه چیزی بهش گفتم....غلط کردم اصن....
رفتم روی صندلی کنار تختش نشستم
کوک:نه دیگه....با این حرفا که چیزی عوض نمیشه...باید تاوان پس بدی!
#part11
"ویو کوک"
ادرس بیمارستان و گرفتم و رفتم توی ماشین
ات:کوک؟...چ...
کوک:هیش...هیچی نگو!
"ویو ات"
کوک داشت با سرعت رانندگی میکرد...نمیدونم چرا انقدر عصبی شده بود....بخاطر یه فوش؟؟؟اهم...پس هنوز چیزایی که من به اون بدبخت گفتم و نفهمیده!😀😂
سون هی:هوش...یواش تررر....من هنوز جوونممم
خود درگیری داره اینم هاااا....بابا یه فوش بوده دیگه یه احمق گفت...حالا دو سه تا چیز دیگه ام گفت ولی ادم باید جنبه داشته باشه....
درون ات:هنوز یادم هست باهاش چیکار کردی...
ات:عه؟افرین به حافظت...
کوک:بشینین تو ماشین من الان میام
سون هی:حالا نمیشه پاشیم؟
کوک:سون هی!(داد)
سون هی:خب حالااا....گوشم کر شددد
کوک:عاا راستی فامیل معلمتون چیه؟
ات:کانگ...فقط "حرفش با رفتن کوک قط شد"
"ویو کوک"
رفتم به سمت بیمارستان....
کوک:مریضی به فامیلیه کانگ اینجاست؟
منشی:چی گفتین؟اوووو...جونگ کوکککک....عرررر...خودتی...باورم نمیشه!!!!ت...تو؟ اینجا؟واییییییی
کوک:(لبخند زد)
منشی:میتونم باهاتون عکس بگیرم؟
کوک:اووو...اره حتما
باهاش عکس گرفتم و بهش امضا دادم
منشی:خب...چه عرضی داشتین؟
کوک:مریضی به فامیلیه کانگ اینجاست؟
منشی:خانوم یا اقا
کوک:خانوم
منشی:فقط یه خانم به فامیلیه کانگ اینجاست...که توی اون اتاقه
و با دستش یک اتاقی رو نشون داد
کوک:اکی مرسی
رفتم به سمت اون اتاق....در وباز کردم و رفتم تو....جرررر....ات و سون هی چجوری اینکار و باهاش کردن؟؟؟؟؟دست و پاهاش شکسته بود....زیر چشمش و روی صورتش کبود بود....لبش پاره شده بود....هعییی....فکر نمیکردن از دستشون همچین کاری بربیاد!😂
معلم:ش...شما؟
کوک:جئون جونگ کوکم.....
معلم:کارتون چیه؟
کوک:تو...به...کیم ات چیزی گفتی؟
معلم:ک...کیم ات؟؟وایی نه....ببین من گوه خوردم یه چیزی بهش گفتم....غلط کردم اصن....
رفتم روی صندلی کنار تختش نشستم
کوک:نه دیگه....با این حرفا که چیزی عوض نمیشه...باید تاوان پس بدی!
۸.۳k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.