part 185
#part_185
#فرار
دیانا عین گوجه سرخ شد منو کتی جون زدیم زیر خنده ارسلانم مشکوک به دیانا سرخ شده نگاه میکرد بچم رفته تو شوک خلاصه کلی دیانارو حرص دادمو خندیدم تا بلاخره کرم درونم خوابید یهو دیانا نمیدونم واسه خفه کردن من بود یا تازه یادش اومد به ارسلان گفت
- راستی ارسلان جشن نازنین نزدیکه نمیخوای باهم بریم خرید ؟؟
منکه چشام شد شیش تا و زل زدم به ارسلان، ارسلان اخم کمرنگی کرد
- شاید اصلا نیام دیانا حوصله ندارم
دیانا فوری جبهه گرفت
- چییییی مگه میشه نیای ؟؟
کتی جونم زود پشتشو گرفت
- راست میگه ارسلان اصلا توهم نیای نیکا چه گ*ن*ا*هی کرده که همش تو خونست نیکارو دیگه بزار بیاد
ای کتی جون عاشقتم حرف دلمو زدی ارسلان کلافه و عصبی گفت
- من زنمو بدون خودم جایی نمیفرستم مامان فعلا بحث نکنیم تا بعد
حالا یکی بیاد منو جمع کنه اوهو زنش ته دلم ذوق کردم ولی به روی خودم نیوردم متین نگاه معنی داری به ارسلان کرد
- بیخیال ارسلان الان بحث نکنیم کی بحث کنیم پس فردا جشنه باید اماده شید
ارسلان واسه فرار کردن بلند شد
- راجبش فکر میکنم فعلا برم یکم استراحت کنم ساعت چهار قرار دارم ببخشید
بعدم جلوی لب و لوچه اویزوون من از پله ها رفت بالا پسره دیوونه دیگه کسی چیزی نگفت خیلی دوست داشتم بدونم چرا دوست نداره بیاد ازین نگاه معنی دار متین هم مطمئن شدم یه چیزایی میدونه به دیانا نگاه کردم اونم فهمیده بود یه خبراییه دیگه بقیش با دیاناعه همینجوری بینمون سکوت بود تا اینکه کتی جون بلند شد و گفت
- من برم یکم استراحت کنم عصر برم خرید اصلا اعتباری به ارسلانو کاراش نیست !
هممون یه لبخند زدیم و چیزی نگفتیم حرف حساب جواب نداره فقط من این وسط گیر ارسلانم قبل صیغه نمیزاشت بدون اجازش آب بخورم دیگه چه برسه به الان که جدی جدی زنش شدم فکر کنم باید با اجازه اون دیگه نفس بکشم با صدای دیانا از فکر اومدم بیرون خطاب به متین گفت
#فرار
دیانا عین گوجه سرخ شد منو کتی جون زدیم زیر خنده ارسلانم مشکوک به دیانا سرخ شده نگاه میکرد بچم رفته تو شوک خلاصه کلی دیانارو حرص دادمو خندیدم تا بلاخره کرم درونم خوابید یهو دیانا نمیدونم واسه خفه کردن من بود یا تازه یادش اومد به ارسلان گفت
- راستی ارسلان جشن نازنین نزدیکه نمیخوای باهم بریم خرید ؟؟
منکه چشام شد شیش تا و زل زدم به ارسلان، ارسلان اخم کمرنگی کرد
- شاید اصلا نیام دیانا حوصله ندارم
دیانا فوری جبهه گرفت
- چییییی مگه میشه نیای ؟؟
کتی جونم زود پشتشو گرفت
- راست میگه ارسلان اصلا توهم نیای نیکا چه گ*ن*ا*هی کرده که همش تو خونست نیکارو دیگه بزار بیاد
ای کتی جون عاشقتم حرف دلمو زدی ارسلان کلافه و عصبی گفت
- من زنمو بدون خودم جایی نمیفرستم مامان فعلا بحث نکنیم تا بعد
حالا یکی بیاد منو جمع کنه اوهو زنش ته دلم ذوق کردم ولی به روی خودم نیوردم متین نگاه معنی داری به ارسلان کرد
- بیخیال ارسلان الان بحث نکنیم کی بحث کنیم پس فردا جشنه باید اماده شید
ارسلان واسه فرار کردن بلند شد
- راجبش فکر میکنم فعلا برم یکم استراحت کنم ساعت چهار قرار دارم ببخشید
بعدم جلوی لب و لوچه اویزوون من از پله ها رفت بالا پسره دیوونه دیگه کسی چیزی نگفت خیلی دوست داشتم بدونم چرا دوست نداره بیاد ازین نگاه معنی دار متین هم مطمئن شدم یه چیزایی میدونه به دیانا نگاه کردم اونم فهمیده بود یه خبراییه دیگه بقیش با دیاناعه همینجوری بینمون سکوت بود تا اینکه کتی جون بلند شد و گفت
- من برم یکم استراحت کنم عصر برم خرید اصلا اعتباری به ارسلانو کاراش نیست !
هممون یه لبخند زدیم و چیزی نگفتیم حرف حساب جواب نداره فقط من این وسط گیر ارسلانم قبل صیغه نمیزاشت بدون اجازش آب بخورم دیگه چه برسه به الان که جدی جدی زنش شدم فکر کنم باید با اجازه اون دیگه نفس بکشم با صدای دیانا از فکر اومدم بیرون خطاب به متین گفت
۲.۱k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.