19 Part
از زبان جیهوپ:
همون طور داشتم با گوشی ور میرفتم. خدمتکار با یه ملاقه اومد پیشم.
جیهوپ: خب بزارش تو آشپزخونه. برای خودتم سخته.
خدمتکار: آهان آره ببخشید حواسم نبود. اون دختری که امروز اوردیدش اینجا.
جیهوپ: خب؟
خدمتکار: نمیخواد غذا بخوره.
جیهوپ: اینجوری که نمیشه.
خدمتکار: کاری از دست من برمیاد؟
جیهوپ: نه ولش کن. خودم میام.
بلند شدم و رفتم دم اتاقش. درش باز بود ولی با این حال در زدم.
جیهوپ: من میام داخل باشه؟
روی صندلی چوبی ای نشستم. ا/ت پشتش بهم بود. ولی با تکون هایی که میخورد، مشخص بود بیداره. گلوم رو صاف کردم.
جیهوپ: نمیخوای غذا بخوری؟
ا/ت: نه
جیهوپ: بدنت خیلی ضعیف شده.
ا/ت:..
جیهوپ: روش دیگه ای میشناسی تا راضیت کنم؟
ا/ت: برو بیرون. خواهشا ( با مکث )
جیهوپ: نمیدونم مشکلت چیه ولی این کارا راه حلش نیست.
ا/ت: خودمم میدونم نیست و راهی هم نداره.
جیهوپ: باهام حرف بزن. هرموقع دلت خواست. راحت تر میشی. احساس میکنم داره خفت میکنه.
ا/ت: من به هیچکدومتون اعتماد ندارم.
چیهوپ: حقیقت رو به من بگو. من مثل جونگ کوک یا هرکس دیگه ای نیستم. درواقع عضو خاصی از مافیا هم نیستم. شغل خودم رو دارم. آدم بدی نیستم ولی آدم خیلی خوبی هم نیستم. یه آدم عادی. حالا چطور؟
ا/ت: خجالت آوره. گفتن و فکر کردن بهش هم برام خجالت آوره.
جیهوپ: خب زورم بهت نمیرسه. فقط باید غذات رو بخوری. اونم جلوی من. بعدش میرم.
ا/ت: مسخرست.
جیهوپ: مسخره ست آره ولی کاری نگفتم که به ضررت باشه. حالا مثل یه بچه خوب پاشو غذا رو بخور.
...
لایک
♥️
همون طور داشتم با گوشی ور میرفتم. خدمتکار با یه ملاقه اومد پیشم.
جیهوپ: خب بزارش تو آشپزخونه. برای خودتم سخته.
خدمتکار: آهان آره ببخشید حواسم نبود. اون دختری که امروز اوردیدش اینجا.
جیهوپ: خب؟
خدمتکار: نمیخواد غذا بخوره.
جیهوپ: اینجوری که نمیشه.
خدمتکار: کاری از دست من برمیاد؟
جیهوپ: نه ولش کن. خودم میام.
بلند شدم و رفتم دم اتاقش. درش باز بود ولی با این حال در زدم.
جیهوپ: من میام داخل باشه؟
روی صندلی چوبی ای نشستم. ا/ت پشتش بهم بود. ولی با تکون هایی که میخورد، مشخص بود بیداره. گلوم رو صاف کردم.
جیهوپ: نمیخوای غذا بخوری؟
ا/ت: نه
جیهوپ: بدنت خیلی ضعیف شده.
ا/ت:..
جیهوپ: روش دیگه ای میشناسی تا راضیت کنم؟
ا/ت: برو بیرون. خواهشا ( با مکث )
جیهوپ: نمیدونم مشکلت چیه ولی این کارا راه حلش نیست.
ا/ت: خودمم میدونم نیست و راهی هم نداره.
جیهوپ: باهام حرف بزن. هرموقع دلت خواست. راحت تر میشی. احساس میکنم داره خفت میکنه.
ا/ت: من به هیچکدومتون اعتماد ندارم.
چیهوپ: حقیقت رو به من بگو. من مثل جونگ کوک یا هرکس دیگه ای نیستم. درواقع عضو خاصی از مافیا هم نیستم. شغل خودم رو دارم. آدم بدی نیستم ولی آدم خیلی خوبی هم نیستم. یه آدم عادی. حالا چطور؟
ا/ت: خجالت آوره. گفتن و فکر کردن بهش هم برام خجالت آوره.
جیهوپ: خب زورم بهت نمیرسه. فقط باید غذات رو بخوری. اونم جلوی من. بعدش میرم.
ا/ت: مسخرست.
جیهوپ: مسخره ست آره ولی کاری نگفتم که به ضررت باشه. حالا مثل یه بچه خوب پاشو غذا رو بخور.
...
لایک
♥️
۱۶.۸k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.