پارت ۱۶
آرمین رفت تا گوشیشو از تو اتاق بیاره توی همین زمان هیراد به سمتش هجوم برد و محکم بغلش کرد انگار تنش جونی توش نمونده بود خیلی نازک و نحیف شده بود، هیراد لب باز کرد و حرف زد
هیراد. من ازت معذرت میخوام... من فقط خواستم یکبار بدنتو بدون هیچ مانعی لمس کنم حالا قول میدم برم و پشت سرمم نگا نکنم فقط تو حالت بهتر بشه کوچولو
ات. ل... لطفا... برو....
هیراد با عجله کاپشنش برداشت و از خونه رفت بیرون الان ات و آرمین و یه خونه کذایی مونده بود، آرمین اومد و گوشیشو سمت گرفت، با بی جونی گوشیشو گرفت با استرس رمز گوشیشو زد میدونست خاله اش تا الان چقدر نگرانش شده ساعت هشت شب بود هیچوقت تا این زمان بیرون نمونده بود
هیراد. من ازت معذرت میخوام... من فقط خواستم یکبار بدنتو بدون هیچ مانعی لمس کنم حالا قول میدم برم و پشت سرمم نگا نکنم فقط تو حالت بهتر بشه کوچولو
ات. ل... لطفا... برو....
هیراد با عجله کاپشنش برداشت و از خونه رفت بیرون الان ات و آرمین و یه خونه کذایی مونده بود، آرمین اومد و گوشیشو سمت گرفت، با بی جونی گوشیشو گرفت با استرس رمز گوشیشو زد میدونست خاله اش تا الان چقدر نگرانش شده ساعت هشت شب بود هیچوقت تا این زمان بیرون نمونده بود
۳۴۵
۰۱ دی ۱۴۰۳