پارت آخر:)
پارت آخر:)
با بغض نگاش کردم
جین:میلی کوچولوی من؟
سرشو انداخت پایین...میتونستم اشکو تو چشماش ببینم..
جین: من..خیلی آدم بدیم..میدونم..سر پرنسسم داد کشیدم و بیرونش کردم..منو ببخش..خواهش میکنم..
محکم بغلش کردم...اشکام سرازیر شد
میلی:گریه نکن..من ازت دستت..ناراحت نشدم..
محکم فشردمش
میلی:گریه نکن دیگه
اونم بغلم کرد...اشکامو پاک کردم
جین:چشم..خب عزیز دلم..کدومو میخوای سوار بشی؟ هوم؟
میلی:آخه شما کار داشتی..
جین:اشکالی نداره...کدومو میخوای عروسک؟
میلی:میشه اون ماشینارو سوار بشممم؟؟
جین:چشم
رفتم و یه بلیط گرفتم..سوار اون ماشینا کردمش..با خنده بازی میکرد..خندش قلبمو اکلیلی میکرد..لبخندی زدم...
پیاده شد..
جین:خب دیگه چی سوار میشی هوم؟
میلی:امم میشه اون تاب هارو هم سوار بشمم؟
جین: باشه
(یه ساعت بعد)
جین در حالی که میلی رو تو بغلش گرفته بود به سمت خونه میرفت..میلی تو بغل جین خوابش برده بود...انقدر که بازی کرده بود..جین وارد خونه شد..و میلی رو تخت گذاشت..
میلی ویو
چشمامو باز کردم و روی تخت بودم..بلند شدم از جام..بابایی داشت ساعتشو در میاورد از دستش
میلی:آپا؟
جین:اوه..بیدارشدی پرنسس کوچولو؟کلا ده دیقه خوابت برده بود
میلی:من برم لباس عوض کنم
میلی رفت لباسشو عوض کرد..اومد رو تخت دراز کشید..جین سر میلی بوسید..
میلی:آپا؟
جین:جونم؟
میلی:میشه امشب پیشم بخوابییی؟؟
جین:نمیدونم میلی باید کارامو انجام بدم..
میلی:تروخدااا"مظلوم
جین:خیلی خب..
دراز کشید روی تخت و پتو رو روی من و خودش...منو گرفت تو بغلش
میلی: بابایی؟
جین: جانم؟
میلی:میگم چیزایی که گفتی از ته دلت بود؟ "بغض
جین:معلومه که نه! من فقط زیادی عصبی بودم..تو زیباترین هدیه ای..اگه تو نبودی من الان نمیدونستم چیکار کنم..
لپمو بوسید...بغلش کردم
میلی: دوست دارممممم
جین:منم همینطور:)
.
.
.
اینم تموم شددددد :)
بعدی از کی باشه ؟😆
تو کامنتا بگین 🥰😶🌫️
باییییییی😘😝
با بغض نگاش کردم
جین:میلی کوچولوی من؟
سرشو انداخت پایین...میتونستم اشکو تو چشماش ببینم..
جین: من..خیلی آدم بدیم..میدونم..سر پرنسسم داد کشیدم و بیرونش کردم..منو ببخش..خواهش میکنم..
محکم بغلش کردم...اشکام سرازیر شد
میلی:گریه نکن..من ازت دستت..ناراحت نشدم..
محکم فشردمش
میلی:گریه نکن دیگه
اونم بغلم کرد...اشکامو پاک کردم
جین:چشم..خب عزیز دلم..کدومو میخوای سوار بشی؟ هوم؟
میلی:آخه شما کار داشتی..
جین:اشکالی نداره...کدومو میخوای عروسک؟
میلی:میشه اون ماشینارو سوار بشممم؟؟
جین:چشم
رفتم و یه بلیط گرفتم..سوار اون ماشینا کردمش..با خنده بازی میکرد..خندش قلبمو اکلیلی میکرد..لبخندی زدم...
پیاده شد..
جین:خب دیگه چی سوار میشی هوم؟
میلی:امم میشه اون تاب هارو هم سوار بشمم؟
جین: باشه
(یه ساعت بعد)
جین در حالی که میلی رو تو بغلش گرفته بود به سمت خونه میرفت..میلی تو بغل جین خوابش برده بود...انقدر که بازی کرده بود..جین وارد خونه شد..و میلی رو تخت گذاشت..
میلی ویو
چشمامو باز کردم و روی تخت بودم..بلند شدم از جام..بابایی داشت ساعتشو در میاورد از دستش
میلی:آپا؟
جین:اوه..بیدارشدی پرنسس کوچولو؟کلا ده دیقه خوابت برده بود
میلی:من برم لباس عوض کنم
میلی رفت لباسشو عوض کرد..اومد رو تخت دراز کشید..جین سر میلی بوسید..
میلی:آپا؟
جین:جونم؟
میلی:میشه امشب پیشم بخوابییی؟؟
جین:نمیدونم میلی باید کارامو انجام بدم..
میلی:تروخدااا"مظلوم
جین:خیلی خب..
دراز کشید روی تخت و پتو رو روی من و خودش...منو گرفت تو بغلش
میلی: بابایی؟
جین: جانم؟
میلی:میگم چیزایی که گفتی از ته دلت بود؟ "بغض
جین:معلومه که نه! من فقط زیادی عصبی بودم..تو زیباترین هدیه ای..اگه تو نبودی من الان نمیدونستم چیکار کنم..
لپمو بوسید...بغلش کردم
میلی: دوست دارممممم
جین:منم همینطور:)
.
.
.
اینم تموم شددددد :)
بعدی از کی باشه ؟😆
تو کامنتا بگین 🥰😶🌫️
باییییییی😘😝
۲۱.۱k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.