اینم بعدیششش
#ᴏɴᴇᴘᴀʀᴛ
#𝚖𝚒𝚜𝚞𝚗𝚐
لینو: فلیکس مطمئنی همش خوبه؟
فلیکس: هیونگ عالیه من دیگه برم که شما شب خوبی رو کنار هم بگذرونیددددد
لینو: وایسا!
لینو داد زد و باعث شد فلیکس با لبخند شیطونی برگشت سمتش و گفت: جونم هیونگ؟
لینو: ازت ممنونم فلیکس خیلی خوبی....از طرف من از هیونجین و لیا تشکر کن اونا توی این تدارکات خیلی کمک کردن...
فلیکس: باشه هیونگگگ...من دیگه برم گمشم باییی
لینو: مراقب خودت باش کوچولو...بای....
امشب شبی بود که هم هان و هم لینو خودشون تمام مدت منتظرش بودن.... البته که هان از هیچ کدوم از تدارکات خبری نداشت و این نقشه لیا و فلیکس بود و هیونجین هم یه کمکی توی تزئینات خونه کرده بود...
سریع دوید توی اتاق و کت و سوییچ ماشینش و گوشیش رو برداشت و از اون کلبه ای که آماده کرده بود خارج شد.
....................
هان با خستگی گفت: عزیز دلم کی میرسیم ؟
لینو: قربونت بشم....تو میخوای یکم بخواب... آخه میدونی سیگنال ضعیفه من تا بخوام راه رو پیدا کنم طول میکشه...فقط نگرانم لیا آدرسو اشتباه داده باشه..
هان: ایشالا که نداده....اصلا نه..منم نمیخوابم....بیا باهم بیدار بمونیم ....خب آهنگ بذارم؟
لینو: اوهوم....
هان از توی مانیتور متصل به ماشین رفت توی پلی لیستش و آهنگ های خفن و با صدای بلند گذاشت که خواب از سر هم خودش و هم دوست پسرش بپره.
لینو مجبور بود برای تدارکاتی که چیده به هان بگه لیا امشب اونا رو به محوطه بیرون شهر برای تولد یکی از دوستاش دعوت کرده و باید این ساعت برن. ولی در واقعیت...امروز سالگرد قرار کذاشتنشون بود....و برای همین لینو یه کلبه بیرون شهر رو با کمک بچه ها برای خودشون دوتا آماده کردن....
...........................
هان وارد کلبه شد...
هان: اینجا مهمونیه؟؟
و یه دفعه تمام چراغا روشن شدن.
لینو: سالگرد قرار گذاشتنمون مبارک هانییی
هان: وای وای...مینهو.....تو ....تو....
لینو: امیدوارم خوشت اومده باشه..
هان دوید و پرید بغل دوست پسرش و بوسه محکم اما کوتاهی مهمون لباش کرد و فاصله گرفت...
هان: باورم نمیشه یادت بود!
لینو: مگه میشه یادم بره؟
هان: خب امشبو چیکار کنیم؟!؟
لینو: ببین زندگیم....دو تا راه داریم....راه اول نشستن و فیلم دیدن و بیدار موندن و حرف زدن تا صبح یا....
و بعد لبخند شیطونی زد .
هان که معنیشو میدونست سرشو پایین انداخت و گفت: میدونم چند وقته منتظری...پس بزن بریم دوست پسر شیطون من!
لینو: دوست دارم هان جیسونگ!
هان: من دوست ندارم! عاشقتم لی مین هو!
The end 🔚
#𝚖𝚒𝚜𝚞𝚗𝚐
لینو: فلیکس مطمئنی همش خوبه؟
فلیکس: هیونگ عالیه من دیگه برم که شما شب خوبی رو کنار هم بگذرونیددددد
لینو: وایسا!
لینو داد زد و باعث شد فلیکس با لبخند شیطونی برگشت سمتش و گفت: جونم هیونگ؟
لینو: ازت ممنونم فلیکس خیلی خوبی....از طرف من از هیونجین و لیا تشکر کن اونا توی این تدارکات خیلی کمک کردن...
فلیکس: باشه هیونگگگ...من دیگه برم گمشم باییی
لینو: مراقب خودت باش کوچولو...بای....
امشب شبی بود که هم هان و هم لینو خودشون تمام مدت منتظرش بودن.... البته که هان از هیچ کدوم از تدارکات خبری نداشت و این نقشه لیا و فلیکس بود و هیونجین هم یه کمکی توی تزئینات خونه کرده بود...
سریع دوید توی اتاق و کت و سوییچ ماشینش و گوشیش رو برداشت و از اون کلبه ای که آماده کرده بود خارج شد.
....................
هان با خستگی گفت: عزیز دلم کی میرسیم ؟
لینو: قربونت بشم....تو میخوای یکم بخواب... آخه میدونی سیگنال ضعیفه من تا بخوام راه رو پیدا کنم طول میکشه...فقط نگرانم لیا آدرسو اشتباه داده باشه..
هان: ایشالا که نداده....اصلا نه..منم نمیخوابم....بیا باهم بیدار بمونیم ....خب آهنگ بذارم؟
لینو: اوهوم....
هان از توی مانیتور متصل به ماشین رفت توی پلی لیستش و آهنگ های خفن و با صدای بلند گذاشت که خواب از سر هم خودش و هم دوست پسرش بپره.
لینو مجبور بود برای تدارکاتی که چیده به هان بگه لیا امشب اونا رو به محوطه بیرون شهر برای تولد یکی از دوستاش دعوت کرده و باید این ساعت برن. ولی در واقعیت...امروز سالگرد قرار کذاشتنشون بود....و برای همین لینو یه کلبه بیرون شهر رو با کمک بچه ها برای خودشون دوتا آماده کردن....
...........................
هان وارد کلبه شد...
هان: اینجا مهمونیه؟؟
و یه دفعه تمام چراغا روشن شدن.
لینو: سالگرد قرار گذاشتنمون مبارک هانییی
هان: وای وای...مینهو.....تو ....تو....
لینو: امیدوارم خوشت اومده باشه..
هان دوید و پرید بغل دوست پسرش و بوسه محکم اما کوتاهی مهمون لباش کرد و فاصله گرفت...
هان: باورم نمیشه یادت بود!
لینو: مگه میشه یادم بره؟
هان: خب امشبو چیکار کنیم؟!؟
لینو: ببین زندگیم....دو تا راه داریم....راه اول نشستن و فیلم دیدن و بیدار موندن و حرف زدن تا صبح یا....
و بعد لبخند شیطونی زد .
هان که معنیشو میدونست سرشو پایین انداخت و گفت: میدونم چند وقته منتظری...پس بزن بریم دوست پسر شیطون من!
لینو: دوست دارم هان جیسونگ!
هان: من دوست ندارم! عاشقتم لی مین هو!
The end 🔚
۴.۹k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.