وقتی افسرده بودی (چند پارتی )( درخواستی ) part 2
ویو جیمین :
اولش تعجب کردم ولی حق داشت اوصاعش خوب نبود مادرش تنها کسی بود که داشت اونم که تنهاش گذاشت
دنبالش نرفتم چون نیاز داشت که تنها باشه
(فردا)
مثل همیشه رفتم خونه ی ا.ت
ولی نیومد بیرون از اتاقش ببینه کیه
چند بار باصدای بلند صداش کردم ولی جوابی نگرفتم توی اتاقش رفتم نبود
که نگاهم به در حمومی که باز بود جلب شد با قدم های بریده بریده به طرفش رفتم فقط میخواستم اون چیزی که فکر میکنم نباشه
ولی همون بود همونی که از اتفاق افتادنش میترسیدم
سریع به طرف وان حموم دویدم و جسم بی جونش رو که غرق در اب بود بیرون اوردم
درحالی که صداش میکردم اشکام میرخت
ولی اشک ریختن فایده ای نداشت
سریع بغلش کردمو سوار ماشین شدم وبه طرف بیمارستان میرفتم انقدر تند میروندم که طولی نکشید تا برسم
سریع ا.ت رو دوباره بغل کردم وارد بیمارستان بردم
جیمین :پرستار .....پرستار
..بیمار اینجاست ....(داد)
پرستار با جسم ا.ت مواجه شد سریع برانکار اوردن ا.ت رو بردن ایسیو تنها کاری که میتونستم انجام بدم گریه کردن بود
ولی گریه کردن فایده ای هم داشت؟
منه احمق اتگه همون موقع دنبالش رفته بودم الان اون این بلا رو سر خودش نمیورد
(چند ساعت بعد)
وقتی که دکتر از ایسیو اومد بیرون سریع جلوشو گرفت
جیمین:حال ا.ت چه ...چه طوره؟..پارک ا.ت ...
دکتر لبخند زد و دستش رو گذاشت روی شونمو گفت :اگه یه ذره دور تر رسیده بودی ممکن بودن دیگه نبینیش
ولی هنوز هم چیزی معلوم نیست
از اینجا به بعدش باید منتظر تصمیم خودش باشیم که بخواد برگرده یا نه
جیمین :یع...یعنی چی؟
دکتر :ببین ما معدشو شست وشوی دادیم ولی اینکه بخواد به زندگیش ادامه بده یا نه تصمیم خودشه کسایی که خودکشی میکنن
مرگ انتخابشونه همونطور که خوشون مرگشونو انتخاب میکنن زنده بودنشونو رو هم انتخاب میکنن
ببخشید ولی فقط باید منتظر باشی
بعد از حرفش از کنارم رد شد
چرا چرا ا.ت من ؟
اون بر میگرده من مطمئنم اون برمیگرده ......
(یک هفته بعد )
اولش تعجب کردم ولی حق داشت اوصاعش خوب نبود مادرش تنها کسی بود که داشت اونم که تنهاش گذاشت
دنبالش نرفتم چون نیاز داشت که تنها باشه
(فردا)
مثل همیشه رفتم خونه ی ا.ت
ولی نیومد بیرون از اتاقش ببینه کیه
چند بار باصدای بلند صداش کردم ولی جوابی نگرفتم توی اتاقش رفتم نبود
که نگاهم به در حمومی که باز بود جلب شد با قدم های بریده بریده به طرفش رفتم فقط میخواستم اون چیزی که فکر میکنم نباشه
ولی همون بود همونی که از اتفاق افتادنش میترسیدم
سریع به طرف وان حموم دویدم و جسم بی جونش رو که غرق در اب بود بیرون اوردم
درحالی که صداش میکردم اشکام میرخت
ولی اشک ریختن فایده ای نداشت
سریع بغلش کردمو سوار ماشین شدم وبه طرف بیمارستان میرفتم انقدر تند میروندم که طولی نکشید تا برسم
سریع ا.ت رو دوباره بغل کردم وارد بیمارستان بردم
جیمین :پرستار .....پرستار
..بیمار اینجاست ....(داد)
پرستار با جسم ا.ت مواجه شد سریع برانکار اوردن ا.ت رو بردن ایسیو تنها کاری که میتونستم انجام بدم گریه کردن بود
ولی گریه کردن فایده ای هم داشت؟
منه احمق اتگه همون موقع دنبالش رفته بودم الان اون این بلا رو سر خودش نمیورد
(چند ساعت بعد)
وقتی که دکتر از ایسیو اومد بیرون سریع جلوشو گرفت
جیمین:حال ا.ت چه ...چه طوره؟..پارک ا.ت ...
دکتر لبخند زد و دستش رو گذاشت روی شونمو گفت :اگه یه ذره دور تر رسیده بودی ممکن بودن دیگه نبینیش
ولی هنوز هم چیزی معلوم نیست
از اینجا به بعدش باید منتظر تصمیم خودش باشیم که بخواد برگرده یا نه
جیمین :یع...یعنی چی؟
دکتر :ببین ما معدشو شست وشوی دادیم ولی اینکه بخواد به زندگیش ادامه بده یا نه تصمیم خودشه کسایی که خودکشی میکنن
مرگ انتخابشونه همونطور که خوشون مرگشونو انتخاب میکنن زنده بودنشونو رو هم انتخاب میکنن
ببخشید ولی فقط باید منتظر باشی
بعد از حرفش از کنارم رد شد
چرا چرا ا.ت من ؟
اون بر میگرده من مطمئنم اون برمیگرده ......
(یک هفته بعد )
۸.۹k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.