خاطره ی دبیرستان
خاطره ی دبیرستان
پارت ۱۹
ویو ا/ت
دیدم لیا دوتا بسته قیفی گرفته داره میاد سمتم خیلی هوس کرده بودم شروع کردم به خوردن بستی
لیا: خیلی ذوق دارم(با هیجان)
ا/ت: واسه چی ( تعجب)
لیا: هم برای اینکه سوهو داره میاد هم قراره خاله بشم عررررر
ا/ت: ببند اون نیشتو منم میگم پس چی میگه سوهو سرجاش گفتم دوباره میگم این بچه رو یادم ننداز ممکنه باشه یا نباشه
لیا: تو غلط میکنی فهمیدی؟ (اخم)
ا/ت: هعی باشه بریم خونه
لیا: باش
رفتیم سوار ماشین شدیم همین طوری که رد میشدیم یه دختر دیدم چقدر برام آشنا بود دوباره چرا به جا نمیارم این این همون دوست دختر جونگ کوک نبود ؟ اره خودشه اینجا چیکار میکنه نکنه جئونم اینجاست؟(نگران)
لیا: ا/ت حالت خوبه چرا استرس گرفتی؟
ا/ت: لیا دوست دختر سابق جئون اینجاست ؟(ترس) پس یعنی جئونم ایجاست!
لیا: آروم باش هیچی نیست الان میریم پیش یوجین بهش میگیم
ترس تموم بدنم رو گرفته بود تو راه فکرام درگیر هم بود
لیا: پیاده شو
رفتیم داخل عمارت
لیا: یوجین برگشته؟
...:بله خانم ایشون اتاق کارشون هستن
ا/ت: هوفف بیا بریم
در اتاق رو زدیم وقتی بله رو شنیدیم وارد اتاق شدیم اتاق با بوی الکل و سیگار و همچنین ادکلن قاطی شده بود باز حالت تهوع گرفتم زوری نگه داشتم
یوجین: چیشده مشکلی پیش اومده
لیا: ا/ت گفت دوست دختر سابق جئون رو دیده و گفت اگه اون باشه حتما جئونم پیششه
یوجین بهم نگاه کرد منم سرمو انداختم پایین فقط میترسیدم از همه چی دوست دارم از این زندگی ف.کی خلاص بشم که اشک از گونم افتاد پایین
یوجین: سرتو بیار بالا(جدی)
ا/ت: سرم رو آوردم بالا بهش نگاه کردم
یوجین: میدونی که مال منی کسی اجازه ی دست زدنت رو هم نداره هوم ؟
ا/ت: اره اما...
یوجین: اما چی هوم؟ اگه جئون اینجا باشه خودم با خاک یکسانش میکنم
بدنم لرزید
یوجین: لوئیس ؟( داد)
لوئیس: بله رئیس ؟
یوجین: برو ببین جئون اینجاست ؟
لوئیس: چشم قربان(رفت)
یوجین: حالا هم آروم باش برو استراحت کن
ا/ت: باشه
یوجین: ولی قبل رفتن باید چی بدی بهم بانو؟
ا/ت: یااا یوجین حال ندارم
یوجین: میخوای تنبیه بشی؟
ا/ت: باشه بابا
کارم تموم شد از اتاقش زدم بیرون با لیا
لیا: هی میدونی که یوجین کارش رو بلده ؟
ا/ت: اره میدونم
______
آلیا: به به جئون عزیز صورتتون رو ببینیم
کوک: چیشده که با من تماس گرفتی؟(سرد)
آلیا: دلم برات تنگ شده بود (لوس)
کوک: مثل آدم حرف بزن حوصله ندارم(جدی و سرد)
آلیا: هه ... باشه میخواستم بگم نظرت با یه معامله چیه؟(پوزخند)
کوک: چطور معامله ای؟
آلیا: نمیخوای معشوقه آت پیشت برگرده
کوک:....
اسلاید دوم (لوئیس)
ادامه دارد....
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍😉
پارت ۱۹
ویو ا/ت
دیدم لیا دوتا بسته قیفی گرفته داره میاد سمتم خیلی هوس کرده بودم شروع کردم به خوردن بستی
لیا: خیلی ذوق دارم(با هیجان)
ا/ت: واسه چی ( تعجب)
لیا: هم برای اینکه سوهو داره میاد هم قراره خاله بشم عررررر
ا/ت: ببند اون نیشتو منم میگم پس چی میگه سوهو سرجاش گفتم دوباره میگم این بچه رو یادم ننداز ممکنه باشه یا نباشه
لیا: تو غلط میکنی فهمیدی؟ (اخم)
ا/ت: هعی باشه بریم خونه
لیا: باش
رفتیم سوار ماشین شدیم همین طوری که رد میشدیم یه دختر دیدم چقدر برام آشنا بود دوباره چرا به جا نمیارم این این همون دوست دختر جونگ کوک نبود ؟ اره خودشه اینجا چیکار میکنه نکنه جئونم اینجاست؟(نگران)
لیا: ا/ت حالت خوبه چرا استرس گرفتی؟
ا/ت: لیا دوست دختر سابق جئون اینجاست ؟(ترس) پس یعنی جئونم ایجاست!
لیا: آروم باش هیچی نیست الان میریم پیش یوجین بهش میگیم
ترس تموم بدنم رو گرفته بود تو راه فکرام درگیر هم بود
لیا: پیاده شو
رفتیم داخل عمارت
لیا: یوجین برگشته؟
...:بله خانم ایشون اتاق کارشون هستن
ا/ت: هوفف بیا بریم
در اتاق رو زدیم وقتی بله رو شنیدیم وارد اتاق شدیم اتاق با بوی الکل و سیگار و همچنین ادکلن قاطی شده بود باز حالت تهوع گرفتم زوری نگه داشتم
یوجین: چیشده مشکلی پیش اومده
لیا: ا/ت گفت دوست دختر سابق جئون رو دیده و گفت اگه اون باشه حتما جئونم پیششه
یوجین بهم نگاه کرد منم سرمو انداختم پایین فقط میترسیدم از همه چی دوست دارم از این زندگی ف.کی خلاص بشم که اشک از گونم افتاد پایین
یوجین: سرتو بیار بالا(جدی)
ا/ت: سرم رو آوردم بالا بهش نگاه کردم
یوجین: میدونی که مال منی کسی اجازه ی دست زدنت رو هم نداره هوم ؟
ا/ت: اره اما...
یوجین: اما چی هوم؟ اگه جئون اینجا باشه خودم با خاک یکسانش میکنم
بدنم لرزید
یوجین: لوئیس ؟( داد)
لوئیس: بله رئیس ؟
یوجین: برو ببین جئون اینجاست ؟
لوئیس: چشم قربان(رفت)
یوجین: حالا هم آروم باش برو استراحت کن
ا/ت: باشه
یوجین: ولی قبل رفتن باید چی بدی بهم بانو؟
ا/ت: یااا یوجین حال ندارم
یوجین: میخوای تنبیه بشی؟
ا/ت: باشه بابا
کارم تموم شد از اتاقش زدم بیرون با لیا
لیا: هی میدونی که یوجین کارش رو بلده ؟
ا/ت: اره میدونم
______
آلیا: به به جئون عزیز صورتتون رو ببینیم
کوک: چیشده که با من تماس گرفتی؟(سرد)
آلیا: دلم برات تنگ شده بود (لوس)
کوک: مثل آدم حرف بزن حوصله ندارم(جدی و سرد)
آلیا: هه ... باشه میخواستم بگم نظرت با یه معامله چیه؟(پوزخند)
کوک: چطور معامله ای؟
آلیا: نمیخوای معشوقه آت پیشت برگرده
کوک:....
اسلاید دوم (لوئیس)
ادامه دارد....
لایک و حمایت یادت نره کیوتم 🤍😉
۲۱.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.