Brown sugar : شکر قهوه ای

Brown sugar : شکر قهوه ای
Part9

همنجور ک‌نگاش میکردم یکدفعه از خواب بلند شد و خودشو به شیشه ها میزد ک سعید با پرسنل اونجا امدن و منو از اتاق بیرون کردن صدای عربده هاش میومد و من گریه میکردم اخه من این جور چیزا ندیده بودم که بابام اینجوری بود ولی نه در این حد همنجور ک گریه میکردم امیرعلی امد

امیرعلی: پاشو بیا بریم اتاق رییس
شیرین:من خیلی میترسم
امیرعلی: پاشو بریم

دستمو گرفت و بلندم کرد و بعد گوش هامو گرفت و منو برد اتاق سعید

شیرین:میکائل همیشه اینطوری میکنه؟
امیرعلی: اره ولی فقط میکائل نیست همه بیمار هایی اینجا اینجورین
شیرین: فکر میکردم تیمارستان ها یک جوری دیگی باشن

امیرعلی: تیمارستان هایی معمولی اینجوری نیستن ولی تیمارستان اینجا فرق میکنه اینا ادم هایی خاص با ویژگی هایی خاص الان همین میکائل کلی ویژگی داره ک دانشمند ها پرفسور هایی جهان دارن میاین بیبین این ویژگی هارو مغز میکائل ده برابر مغز انسانه قدرت بدنش بالایی قدرت ذهنیش اینقدر بالاست ک میتونه کل کتاب هایی قانون جهان رو بخونه و این یعنی یک ادم خاص

شیرین: برای همینه ک اذیتش میکنید

امیرعلی: ما اذیتش نمکنیم اون نمتونه خودشو کنترل کنه مغزش اونو کنترل میکنه شاید الان بگی مگه اینجور چیزا تو فیلم ها نبود ولی فقط تو فیلم ها نیست من خودمم فکر نمکردم تو ایران همچین جای باشه همچین کسی هم باشه ولی هست

تا امدم یک سوال دیگ بپرسم در اتاق زدن و یک دختر جوون خوشگل امد

پریا: سعید کو؟ میکائل حالش خوبه؟
امیرعلی:سعید تو اتاق میکائل اونجا برین من نمدونم‌
پریا:مرسی

دختره رفت

شیرین:کی بود؟
امیرعلی: نامزد یا بگم دوست دختر میکائل
شیرین:او اقا مدیر گفتن
امیرعلی: فقط بخاطر پولشه ک میکائل رو میخواد واگرنه دختره شوهر داره با دوتا بچه
شیرین:میکائل میدونه؟
امیرعلی:میدونه؟ اگه بدونه ک حالش از این هم هست بدتر میشه ک