ددی فاکر من part: ⁵
``فلش نکست ب بیمارستان``
``کوک``
وقتی رسیدم دیدم ک دکتر از اتاق عمل امد بیرون
``مکالمشون``
(دکتر&)
_چی شد دکتر
&خب عمل موفق امیز بود اما
_اما چی؟
&کما رفتن
_یعنی چی کما رفتن؟ اخه چرا
&متاسفم
.
.
.
``کوک``پ
وقتی دکتر اون حرفارو زد انکار سطل اب یخو رو سرم ریختن
نمیدونم چرا اینطور شد
بیخیال شدم حرکت کردم سمت عمارت
.
.
``فلش نکست ب عمارت کوک``
.
.
``یونا``
کوک امد رفتم بغلش کردم
بهم اهمیتی نداد
ولی ب هر حال مال خودمع
.
.
``کوک``
رفتم حموم ی دوش ساده گرفتم امدم بیرون
همش فکرم در گیر لینا بود
ولی سعی میکنم بهش فک نکنم اون قویه
.
.
``یونا``
برای کوک غذای مورد علاقشو درست کردم
رفتم میزو چیدم
.
.
``کوک``
شام خوردیم ک.....
•
•
•
•
•
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری😅
حمایت یادتون نره:)
ببخشید کم شد🥺
شرط: ⁴⁰ لایک
``کوک``
وقتی رسیدم دیدم ک دکتر از اتاق عمل امد بیرون
``مکالمشون``
(دکتر&)
_چی شد دکتر
&خب عمل موفق امیز بود اما
_اما چی؟
&کما رفتن
_یعنی چی کما رفتن؟ اخه چرا
&متاسفم
.
.
.
``کوک``پ
وقتی دکتر اون حرفارو زد انکار سطل اب یخو رو سرم ریختن
نمیدونم چرا اینطور شد
بیخیال شدم حرکت کردم سمت عمارت
.
.
``فلش نکست ب عمارت کوک``
.
.
``یونا``
کوک امد رفتم بغلش کردم
بهم اهمیتی نداد
ولی ب هر حال مال خودمع
.
.
``کوک``
رفتم حموم ی دوش ساده گرفتم امدم بیرون
همش فکرم در گیر لینا بود
ولی سعی میکنم بهش فک نکنم اون قویه
.
.
``یونا``
برای کوک غذای مورد علاقشو درست کردم
رفتم میزو چیدم
.
.
``کوک``
شام خوردیم ک.....
•
•
•
•
•
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
خماری😅
حمایت یادتون نره:)
ببخشید کم شد🥺
شرط: ⁴⁰ لایک
۲۳.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.