اوه مای شامپاین پارت ²🍷💜
جیمین از وقتی اومد نتونست چشم از جینا برداره
تهیونگ: هی جیمین اینو برای اینکه خونشو بخوری پیدا نکردما ،یکم شاد باش دااش من
جیمین حرفی نزد و آروم آروم به طرف جینا میرفت
جیمین با خودش گفت:من عاشق هیچ انسانی نمیشم و با خشم طرف جینا رفت و بدون اینکه کسی بفهمه جینا رو محکم کشید طرف دسشویی
جینا: هی چیکار میکنی دستمو ول کن
جیمین صورتشو طرف جینا کرد
جینا محو چشم های جیمین شد چند لحظه به چشمای هم زل زدند
جینا با خودش گفت: این چه حسیه که من دارم؟چرا نمیتونم تکون بخورم؟
توی همین فکرا بود که جیمین اونو کشید و به دیوار تکیه دادتش دست های جینا رو به بالا برد و روی دیوار گذاشت و لب هاش رو به لب های جینا زد.
جینا انگار دست خودش نبود و جیمینو همراهی میکرد
جیمین آروم آروم به طرف گردن جینا میرفت(اینو منحرفا تجسم کنن😁) و دندون هاش رو به توی گردن جینا برد جینا برای یک لحضه جیغ کشید و بعد جیمین دستش رو دور کمر لاغر و کوچیک جینا برد جینا از خود بی خود شد و کلا حواسش پرت دستای جیمین شد اما از اونجا که کمبود وزن داشت کم خونی هم داشت و آروم بی هوش شد و افتاد لای دستای جیمین
[(صبح خونه ی جیمین)]
جینا بیدار شد و خمیازه ی عمیقی کشید.گردن درد شدیدی داشت و هیچی از دیشب یادش نبود
چشماشو که بیشتر باز کرد دید توی یه اتاق قرمز و سیاه و روی ی تخت سیاه نرم دراز کشیده.داخل اتاق یک میز،پاتختی،شومینه و لوستر بود.همه ی آنها به رنگ سیاه و قرمز بود
جینا سعی کرد دیشب رو یادش بیاره و بعله بعد بی هوش شدنش فهمید که اون پسره اوردتش خونه اش
جینا: یا موسی بن جعفر این یارو خونآشامه که.
و سعی کرد آروم از اتاق بره بیرون تا اینکه همین که از اتاق اومد بیرون یه خدمتکار گفت:خانم آقای پارک منتظرتونه
جینا آقای پارک کیه بابا من آقا رو نمیشناسم
و تا روشو برگردوند جیمینو دید
جیمین: قای پارک منم...
خب بچه ها پارت۲ هم تموم شد احتمالا امشب یا فردا شب پارت ۳ رو بزارم .....
بوس به کلتون بای💜💋
تهیونگ: هی جیمین اینو برای اینکه خونشو بخوری پیدا نکردما ،یکم شاد باش دااش من
جیمین حرفی نزد و آروم آروم به طرف جینا میرفت
جیمین با خودش گفت:من عاشق هیچ انسانی نمیشم و با خشم طرف جینا رفت و بدون اینکه کسی بفهمه جینا رو محکم کشید طرف دسشویی
جینا: هی چیکار میکنی دستمو ول کن
جیمین صورتشو طرف جینا کرد
جینا محو چشم های جیمین شد چند لحظه به چشمای هم زل زدند
جینا با خودش گفت: این چه حسیه که من دارم؟چرا نمیتونم تکون بخورم؟
توی همین فکرا بود که جیمین اونو کشید و به دیوار تکیه دادتش دست های جینا رو به بالا برد و روی دیوار گذاشت و لب هاش رو به لب های جینا زد.
جینا انگار دست خودش نبود و جیمینو همراهی میکرد
جیمین آروم آروم به طرف گردن جینا میرفت(اینو منحرفا تجسم کنن😁) و دندون هاش رو به توی گردن جینا برد جینا برای یک لحضه جیغ کشید و بعد جیمین دستش رو دور کمر لاغر و کوچیک جینا برد جینا از خود بی خود شد و کلا حواسش پرت دستای جیمین شد اما از اونجا که کمبود وزن داشت کم خونی هم داشت و آروم بی هوش شد و افتاد لای دستای جیمین
[(صبح خونه ی جیمین)]
جینا بیدار شد و خمیازه ی عمیقی کشید.گردن درد شدیدی داشت و هیچی از دیشب یادش نبود
چشماشو که بیشتر باز کرد دید توی یه اتاق قرمز و سیاه و روی ی تخت سیاه نرم دراز کشیده.داخل اتاق یک میز،پاتختی،شومینه و لوستر بود.همه ی آنها به رنگ سیاه و قرمز بود
جینا سعی کرد دیشب رو یادش بیاره و بعله بعد بی هوش شدنش فهمید که اون پسره اوردتش خونه اش
جینا: یا موسی بن جعفر این یارو خونآشامه که.
و سعی کرد آروم از اتاق بره بیرون تا اینکه همین که از اتاق اومد بیرون یه خدمتکار گفت:خانم آقای پارک منتظرتونه
جینا آقای پارک کیه بابا من آقا رو نمیشناسم
و تا روشو برگردوند جیمینو دید
جیمین: قای پارک منم...
خب بچه ها پارت۲ هم تموم شد احتمالا امشب یا فردا شب پارت ۳ رو بزارم .....
بوس به کلتون بای💜💋
۳.۴k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.