- زندگی روی لبه تیغ -
𝘱𝘢𝘳𝘵 ⁹
***
دختر ' واووو ' کش داری گفت و بدنشو به بالاتنه لخت مرد چسبوند ، کنار گوش مرد لب زد :
سرنتی - باورکنم بدست آوردن گرگ پیر انقدر راحت بوده آنیگما ؟ * لمس رون جونگکوک 🫴 *
آنیگما به نمای گردن دختر رو به روش خیره بود ، با لحنی که ازش کمی شهوت چکه میکرد جواب داد :
_ اوه وینو ... چرا تا وقتی میتونم صدای نفس نفس زدناتو کنار گوشم حس کنم به لاسات توجه کنم ؟
بعد دست اغواگر و بی پروای آنیگما چنگی به کمر امگا زد .
دختر بدنشو عقب کشید و از کاناپه بلند شد ، همینطور که با قدمهای آروم به سمت در میرفت لب زد :
سرنتی - آه جئونی ، محض رضای فاک یبار بهم ثابت کن نمیخوای مارکم کنی !
_ حتما ، ولی وقتی تو بهم ثابت کردی نمیخوای بفاکت بدم !
دختر توجهی به این حرف آنیگما نکرد و در رو باز کرد که با حرف جئون برای لحظه ای میخکوب شد :
_ نمیخوام آسیبی بهت بزنم پس بازیم نده وینو !
دختر بی اهمیت از اتاقش خارج شد ...
< بیست دیقه بعد - اتاق جیمین >
همینطور که بی توجه به غرغرهای جیمین ذهنش درگیر آلفاش بود گفت :
سرنتی - هوففف ... اوپا بس کن ! اتفاقی نی ..
جیمین - الان فقط خفه خون بگیر !
سرنتی که بش برخورده بود لب زد :
سرنتی - الان فاکینگ موضوعات مهمتری از غرزدن درباره آنیگما داریم !
جیمین - مثلا ؟ * حرصی *
سرنتی - وی وی !
جیمین - فاک ! الان باید چه غلطی کنیم سرنتی ؟
سرنتی - نمیدونم ... من هیچی نمیدونم ... تفکراتم چقد وحشتناکن .
چرا اینقد تو دو راهیم ؟! ، اصلا خودمو نمیشناسم .. خودم رو گم کردم و از غریبه با خودم غریبه ترم .
جیمین - بیا اینجا امگای سلیطه ، بعضی وقتا یه بغل میتونی کلی از مشکلات رو حل کنه ! * باز کردن دستاش *
سرنتی - ممنون جیمینا ولی محض رضای فاک ده دیقه دیگه جلسه رسمی شروع میشه !
جیمین با قیافه ای پوکر و و کمی عصبی بلندشد و لباسشو مرتب کرد ، رو به امگا که با بیخیالی داشت داخل اینستاگرام ش ول میگشت لب زد :
جیمین - فکرکنم سلیطه کوچولو هم احیانا جزئی از بانده !
سرنتی با لحنی معترض گفت :
سرنتی - وای خداا ...
دختر بلند شد و بعد مرتب کردن سرسری لباسش سمت میز آرایشی که صدقه سری یه خودش جیمین براش آورده بود اتاقش ، رفت و مشغول تمدید رژلبش شد ...
بعد از تمدید که خیلی زود تموم شد سمت در رفت که جیمین گفت :
جیمین - عزیزم بیشتر نیاز داری تا اغواکننده باشی !
سرنتی - همین الانشم تو به عنوان یه بتا تحریکی !
جیمین بخاطر این حرف دختر پقی زد زیرخنده که یک دفعه صدای شلیک گلوله کل سالنو در بر گرفت ...
جیمین کنار گوش دختر که جفتشون با بُهت وایساده بودن گفت :
جیمین - پیرکفتار فهمیده چندتا نفوذی اینجان ولی نمیدونه کی هستن ! احتمالا اون ...
که حرفاش با دیدن اینکه بادیگارد های راهرو اسلحه رو به سمتشون گرفتن خورده شد ...
****
لایک²⁷کامنت¹⁹
***
دختر ' واووو ' کش داری گفت و بدنشو به بالاتنه لخت مرد چسبوند ، کنار گوش مرد لب زد :
سرنتی - باورکنم بدست آوردن گرگ پیر انقدر راحت بوده آنیگما ؟ * لمس رون جونگکوک 🫴 *
آنیگما به نمای گردن دختر رو به روش خیره بود ، با لحنی که ازش کمی شهوت چکه میکرد جواب داد :
_ اوه وینو ... چرا تا وقتی میتونم صدای نفس نفس زدناتو کنار گوشم حس کنم به لاسات توجه کنم ؟
بعد دست اغواگر و بی پروای آنیگما چنگی به کمر امگا زد .
دختر بدنشو عقب کشید و از کاناپه بلند شد ، همینطور که با قدمهای آروم به سمت در میرفت لب زد :
سرنتی - آه جئونی ، محض رضای فاک یبار بهم ثابت کن نمیخوای مارکم کنی !
_ حتما ، ولی وقتی تو بهم ثابت کردی نمیخوای بفاکت بدم !
دختر توجهی به این حرف آنیگما نکرد و در رو باز کرد که با حرف جئون برای لحظه ای میخکوب شد :
_ نمیخوام آسیبی بهت بزنم پس بازیم نده وینو !
دختر بی اهمیت از اتاقش خارج شد ...
< بیست دیقه بعد - اتاق جیمین >
همینطور که بی توجه به غرغرهای جیمین ذهنش درگیر آلفاش بود گفت :
سرنتی - هوففف ... اوپا بس کن ! اتفاقی نی ..
جیمین - الان فقط خفه خون بگیر !
سرنتی که بش برخورده بود لب زد :
سرنتی - الان فاکینگ موضوعات مهمتری از غرزدن درباره آنیگما داریم !
جیمین - مثلا ؟ * حرصی *
سرنتی - وی وی !
جیمین - فاک ! الان باید چه غلطی کنیم سرنتی ؟
سرنتی - نمیدونم ... من هیچی نمیدونم ... تفکراتم چقد وحشتناکن .
چرا اینقد تو دو راهیم ؟! ، اصلا خودمو نمیشناسم .. خودم رو گم کردم و از غریبه با خودم غریبه ترم .
جیمین - بیا اینجا امگای سلیطه ، بعضی وقتا یه بغل میتونی کلی از مشکلات رو حل کنه ! * باز کردن دستاش *
سرنتی - ممنون جیمینا ولی محض رضای فاک ده دیقه دیگه جلسه رسمی شروع میشه !
جیمین با قیافه ای پوکر و و کمی عصبی بلندشد و لباسشو مرتب کرد ، رو به امگا که با بیخیالی داشت داخل اینستاگرام ش ول میگشت لب زد :
جیمین - فکرکنم سلیطه کوچولو هم احیانا جزئی از بانده !
سرنتی با لحنی معترض گفت :
سرنتی - وای خداا ...
دختر بلند شد و بعد مرتب کردن سرسری لباسش سمت میز آرایشی که صدقه سری یه خودش جیمین براش آورده بود اتاقش ، رفت و مشغول تمدید رژلبش شد ...
بعد از تمدید که خیلی زود تموم شد سمت در رفت که جیمین گفت :
جیمین - عزیزم بیشتر نیاز داری تا اغواکننده باشی !
سرنتی - همین الانشم تو به عنوان یه بتا تحریکی !
جیمین بخاطر این حرف دختر پقی زد زیرخنده که یک دفعه صدای شلیک گلوله کل سالنو در بر گرفت ...
جیمین کنار گوش دختر که جفتشون با بُهت وایساده بودن گفت :
جیمین - پیرکفتار فهمیده چندتا نفوذی اینجان ولی نمیدونه کی هستن ! احتمالا اون ...
که حرفاش با دیدن اینکه بادیگارد های راهرو اسلحه رو به سمتشون گرفتن خورده شد ...
****
لایک²⁷کامنت¹⁹
۷.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.