اشتباه مافیا p³
پشت در اتاق منتظر دکتر بود
دختر رو به عمارت خودش آورده بود تا مشکلی براش به وجود نیاره
با بی حوصلگی به دیوار مشکی رنگ مقابلش خیره شده بود که صدای دکتر اونو متوجه خودش کرد
-ارباب کیم؟
تکیه شو از دیوار گرفت و دستاشو وارد کت مشکی رنگش کرد
با لحن آروم آروم بم شده ش گفت ؛ حالش خوبه یا تموم کرد؟
دکتر شین که از وقتی اومده بود به عمارت کیم چشمش تهیونگ و گرفته بود لباشو با عشوه گاز گرفت و گفت:نه ارباب ضربه اونقدر عمیق نبوده
بعد موهای مشکیش رو پشت گوشش داد
تهیونگ که حوصله ی رفتار مزخرف دختر رو نداشت سری تکون داد و بی توجه بهش وارد اتاق شد
به سمت تخت مشکی رنگ رفت و روی صورت دختر خم شد
اشتباه نکنین نمیخواست ببوستش فقط داشت دنبال شباهت میگشت که ناخودآگاه چشمش به لبای دختر افتاد
برای فرار کردن از خاطرات گذشته بلند شد و با تمسخر به دختر نگاه کرد : مثل خواهرت یه جن-ده ی مظلوم نمایی
از اتاق خارج شد
که ا/ت چشماش رو باز کرد از اولش بیدار بود اما...میدونست اگه خودشو هوشیار نشون بده تهیونگ دست از سرش برنمیداشت
از لقبی که خورده بود بغض گلوشو چنگ زده بود
مگه چه گناهی کرده بود که خواهرش اون بود؟
آهی کشید و با هزار زحمت و درد از جاش بلند شد
با چشمای خیس به اطراف نگاه کرد
همه چیز مشکی بود .. درست مثل زندگی آینده ی خودش
-----
-دارم بهت میگم نمیشه
نامجون عصبی داد کشید و یقه تهیونگ و گرفت
ته اخمی کرد و خودشو عقب کشید
+چرا نمیشه مگه این شبیه خواهرش نیس؟ فعلا که داره خوش میگذرونه نباید ازش استفاده کنم
-ازش استفاده کنی؟ وات د فاک مرد؟ اینکه ببریش جلوی اون همه آدم هیز و برات رقص حلقه بره استفاده س؟
چشمی چرخوند و لب زد+کی گفته قراره برام حلقه بره؟ من فقط میخوام یکاری کنم اون دیک فیسا دست از سرم بردارن
جیسو که تا اون موقع ساکت بود از روی مبل بلند شد و گفت : میرم یه سری بهش بزنم
نامجون سری تکون داد و تهیونگ با پوزخند گفت : آره یه قلاده هم ببند تا مثل پاپی نیفته به جونت
نامجون و جیسو با عصبانیت به سمتش برگشتن و گفتن: تهیونگ!!
خنده ای کرد و سیگاری بین لبای خشکش گذاشت
_____
Pov jisso:
به سمت اتاق اون دختر رفتم و وارد شدم وقتی منو دید با ترس خودشو به تاج ترس چسبوند
دستامو با خنده بالا بردم و گفتم: هی آروم باش.. قیافه من ترسناکه مگه؟
آب دهنشو قورت داد و سرش انداخت پایین : متأسفم
لبخندی زدم و روی صندلی مقابلش نشستم
دستمو جلو بردم و گفتم : من جیسوام محافظ درجه یکت که نمیزاره ببر وحشی شکایت کنه
خنده ای کرد و سرش و بالا آورد دستشو تو دستم گذاشت و گفت : ممنون که کمکم کردی منم ا/ت ام پارک ا/ت...حالا میتونم بپرسم چرا اینجام
اخم نازکی کردم و کنارش رو تخت نشستم و ماجرای سویون و تهیونگ رو براش تعریف کردم
با ناراحتی بهم نگاه کرد و گفت : خب من برای این اتفاقا متأسفم اما چه کمکی از من برمیاد ؟؟
آهی کشیدم و گفتم : باید نقش سویون رو بازی کنی!
دختر رو به عمارت خودش آورده بود تا مشکلی براش به وجود نیاره
با بی حوصلگی به دیوار مشکی رنگ مقابلش خیره شده بود که صدای دکتر اونو متوجه خودش کرد
-ارباب کیم؟
تکیه شو از دیوار گرفت و دستاشو وارد کت مشکی رنگش کرد
با لحن آروم آروم بم شده ش گفت ؛ حالش خوبه یا تموم کرد؟
دکتر شین که از وقتی اومده بود به عمارت کیم چشمش تهیونگ و گرفته بود لباشو با عشوه گاز گرفت و گفت:نه ارباب ضربه اونقدر عمیق نبوده
بعد موهای مشکیش رو پشت گوشش داد
تهیونگ که حوصله ی رفتار مزخرف دختر رو نداشت سری تکون داد و بی توجه بهش وارد اتاق شد
به سمت تخت مشکی رنگ رفت و روی صورت دختر خم شد
اشتباه نکنین نمیخواست ببوستش فقط داشت دنبال شباهت میگشت که ناخودآگاه چشمش به لبای دختر افتاد
برای فرار کردن از خاطرات گذشته بلند شد و با تمسخر به دختر نگاه کرد : مثل خواهرت یه جن-ده ی مظلوم نمایی
از اتاق خارج شد
که ا/ت چشماش رو باز کرد از اولش بیدار بود اما...میدونست اگه خودشو هوشیار نشون بده تهیونگ دست از سرش برنمیداشت
از لقبی که خورده بود بغض گلوشو چنگ زده بود
مگه چه گناهی کرده بود که خواهرش اون بود؟
آهی کشید و با هزار زحمت و درد از جاش بلند شد
با چشمای خیس به اطراف نگاه کرد
همه چیز مشکی بود .. درست مثل زندگی آینده ی خودش
-----
-دارم بهت میگم نمیشه
نامجون عصبی داد کشید و یقه تهیونگ و گرفت
ته اخمی کرد و خودشو عقب کشید
+چرا نمیشه مگه این شبیه خواهرش نیس؟ فعلا که داره خوش میگذرونه نباید ازش استفاده کنم
-ازش استفاده کنی؟ وات د فاک مرد؟ اینکه ببریش جلوی اون همه آدم هیز و برات رقص حلقه بره استفاده س؟
چشمی چرخوند و لب زد+کی گفته قراره برام حلقه بره؟ من فقط میخوام یکاری کنم اون دیک فیسا دست از سرم بردارن
جیسو که تا اون موقع ساکت بود از روی مبل بلند شد و گفت : میرم یه سری بهش بزنم
نامجون سری تکون داد و تهیونگ با پوزخند گفت : آره یه قلاده هم ببند تا مثل پاپی نیفته به جونت
نامجون و جیسو با عصبانیت به سمتش برگشتن و گفتن: تهیونگ!!
خنده ای کرد و سیگاری بین لبای خشکش گذاشت
_____
Pov jisso:
به سمت اتاق اون دختر رفتم و وارد شدم وقتی منو دید با ترس خودشو به تاج ترس چسبوند
دستامو با خنده بالا بردم و گفتم: هی آروم باش.. قیافه من ترسناکه مگه؟
آب دهنشو قورت داد و سرش انداخت پایین : متأسفم
لبخندی زدم و روی صندلی مقابلش نشستم
دستمو جلو بردم و گفتم : من جیسوام محافظ درجه یکت که نمیزاره ببر وحشی شکایت کنه
خنده ای کرد و سرش و بالا آورد دستشو تو دستم گذاشت و گفت : ممنون که کمکم کردی منم ا/ت ام پارک ا/ت...حالا میتونم بپرسم چرا اینجام
اخم نازکی کردم و کنارش رو تخت نشستم و ماجرای سویون و تهیونگ رو براش تعریف کردم
با ناراحتی بهم نگاه کرد و گفت : خب من برای این اتفاقا متأسفم اما چه کمکی از من برمیاد ؟؟
آهی کشیدم و گفتم : باید نقش سویون رو بازی کنی!
۸.۶k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.