پارت 10 ما همه مرده ایم
پارت 10 ما همه مرده ایم
دیدیم چند زامبی دارن میان سمتمون از اونجا رفتیم سر پله ها دیدیم از پایین دارن میان رفتیم از پله ها بالا دیدیم که از اونجا هم دارن میان رفتیم عقب که جیمین پنجره یکی از کلاس هارو در اورد و رفت ضربه زد به زامبی ها پسرا میرفتن میزدنشون و ما وایمیستادیم عقب کلی زامبی جلومون بودن که هاجین که از در هارو در اورد و داد به جونگکوک از اینور تهیونگ زامبی هارو نگه داشته بود از یه طرف جونگکوک ما هم یکم میزدیمشون که من یک دفعه شلنک اب اضطراری رو برداشتم و هی میزدمشون به در یکی از کلاس ها نزدیک بودیم به اونجا حرکت میکردیم که رسیدیم بهش پسرا که زامبی هارو نگه داشتن ما دخترا رفتیم تو کلاس که پسرا اومدن بقیر از یک نفر تهیونگ پشت در موند
ا/ت: بچه ها انگاری یه نفر کم شده
کمی نگاه کردیم به هم دیگه
میا: تهیونگگگگ بیرونههه
اون با داد و گریهه میخواست بره بیرون پیشش نگه داشتیمش ( اول داستان گفتم میا دوست دختره تهیونگه)
یه ساعت گذشت ما هنوز هیچ کاری نکرده بودیم و نگاه هم میکردیم بعضی ها هم از خسته گی خواب بودن
منو میا جلوی پنجره بودیم اون خیلی ناراحت بود
از اونطرف هم اسا خیلی غر میزد بعضی وقتا
داشتم به میا دلداری میدادم که جونگکوک گفت
کوک: ا.ت اون شلنگ اب رو یادته
ا/ت: اره برای چی
کوک: تو بگو فعلا کجاست تا بگم بعد
ا/ت: اون بیرونه
کوک: بچه ها یکی مون باید بره بیارتش
ا/ت: ولی کی باید بره
جیمین: من کمکت میکنم کوک تا بری بیاریش
کوک رفت نصف در رو باز کرد و هر چی تلاش میکرد دستش نمیرسید زامبی ها هم پشت در بودن
جیمین: اگه دستت نمیره اینجا ازمایشگاه وسایل زیادی داره بریم یه چیز بلند برداریم
وقطی رفتن یک چوب اوردن و باش شلنگ اب رو اوردن تو کشیدش تا شلنک ازاد بشه
کوک: این شلنگ عین طناب میمونه میتونیم گرش بزنیم اندازه ای که پاهامون توش کیر کنه که از اینجا بتونیم بریم پایین
همه مشقول گره زدن بودن که دیدم از دماغ جیا داره خون میاد
ا/ت: ج.. جیاا. از دماغت... خو... خون میاد
هممون فهمیده بودیم که هرکی از دماغش خون بیاد یعنی داره زامبی میشه پس همه ترسیدیم
بچه ها از پیشش رفتن کنار بقیر از من
جیا: بچه ها من هیچیم نیس زامبی نشدم
ا/ت: جی.. جیا( زیر لب)
جیا: بچه ها من حالم خوبهه از دستم فرار نکنید
جونگکوک: تو داری زامبی میشیی
همه: راست میگه
ا/ت: جیا این امکان نداره نه نه
نیلا: بچه هااا پاشووو گاز گرفتن(
داد)
ا/ت: ایننن امکاننن نداره
جیا: ا/ت تو باور نمیکنی نه
دیدم جیا داره حالش بد میشه اون دوست صمیمیم بود خیلی دوسش داشتم نمیخواستم اونم زامبی بشه
داشتم میرفتم سمتش که جونگکوک دستمو کشید که نرم پیشش
ا/ت: ولمم کنیدد
جونگکوک: اونن زامبی شدهه
ا/ت: من باور نمیکنم نهه
جیا حرکاتش مثل زامبی شد بود
دیدیم چند زامبی دارن میان سمتمون از اونجا رفتیم سر پله ها دیدیم از پایین دارن میان رفتیم از پله ها بالا دیدیم که از اونجا هم دارن میان رفتیم عقب که جیمین پنجره یکی از کلاس هارو در اورد و رفت ضربه زد به زامبی ها پسرا میرفتن میزدنشون و ما وایمیستادیم عقب کلی زامبی جلومون بودن که هاجین که از در هارو در اورد و داد به جونگکوک از اینور تهیونگ زامبی هارو نگه داشته بود از یه طرف جونگکوک ما هم یکم میزدیمشون که من یک دفعه شلنک اب اضطراری رو برداشتم و هی میزدمشون به در یکی از کلاس ها نزدیک بودیم به اونجا حرکت میکردیم که رسیدیم بهش پسرا که زامبی هارو نگه داشتن ما دخترا رفتیم تو کلاس که پسرا اومدن بقیر از یک نفر تهیونگ پشت در موند
ا/ت: بچه ها انگاری یه نفر کم شده
کمی نگاه کردیم به هم دیگه
میا: تهیونگگگگ بیرونههه
اون با داد و گریهه میخواست بره بیرون پیشش نگه داشتیمش ( اول داستان گفتم میا دوست دختره تهیونگه)
یه ساعت گذشت ما هنوز هیچ کاری نکرده بودیم و نگاه هم میکردیم بعضی ها هم از خسته گی خواب بودن
منو میا جلوی پنجره بودیم اون خیلی ناراحت بود
از اونطرف هم اسا خیلی غر میزد بعضی وقتا
داشتم به میا دلداری میدادم که جونگکوک گفت
کوک: ا.ت اون شلنگ اب رو یادته
ا/ت: اره برای چی
کوک: تو بگو فعلا کجاست تا بگم بعد
ا/ت: اون بیرونه
کوک: بچه ها یکی مون باید بره بیارتش
ا/ت: ولی کی باید بره
جیمین: من کمکت میکنم کوک تا بری بیاریش
کوک رفت نصف در رو باز کرد و هر چی تلاش میکرد دستش نمیرسید زامبی ها هم پشت در بودن
جیمین: اگه دستت نمیره اینجا ازمایشگاه وسایل زیادی داره بریم یه چیز بلند برداریم
وقطی رفتن یک چوب اوردن و باش شلنگ اب رو اوردن تو کشیدش تا شلنک ازاد بشه
کوک: این شلنگ عین طناب میمونه میتونیم گرش بزنیم اندازه ای که پاهامون توش کیر کنه که از اینجا بتونیم بریم پایین
همه مشقول گره زدن بودن که دیدم از دماغ جیا داره خون میاد
ا/ت: ج.. جیاا. از دماغت... خو... خون میاد
هممون فهمیده بودیم که هرکی از دماغش خون بیاد یعنی داره زامبی میشه پس همه ترسیدیم
بچه ها از پیشش رفتن کنار بقیر از من
جیا: بچه ها من هیچیم نیس زامبی نشدم
ا/ت: جی.. جیا( زیر لب)
جیا: بچه ها من حالم خوبهه از دستم فرار نکنید
جونگکوک: تو داری زامبی میشیی
همه: راست میگه
ا/ت: جیا این امکان نداره نه نه
نیلا: بچه هااا پاشووو گاز گرفتن(
داد)
ا/ت: ایننن امکاننن نداره
جیا: ا/ت تو باور نمیکنی نه
دیدم جیا داره حالش بد میشه اون دوست صمیمیم بود خیلی دوسش داشتم نمیخواستم اونم زامبی بشه
داشتم میرفتم سمتش که جونگکوک دستمو کشید که نرم پیشش
ا/ت: ولمم کنیدد
جونگکوک: اونن زامبی شدهه
ا/ت: من باور نمیکنم نهه
جیا حرکاتش مثل زامبی شد بود
۳.۰k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.