تکپارتی تهیونگ
تک پارتی وقتی حامله ای و بچتون دختره
تهیونگ
ات ویو:ساعت نزدیکا ی دوازده شب بود و تهیونگ هنوز نیومده بود منم داشتم با یونتان بازی میکردم تا تهیونگ بیاد که صدای چرخیدن کلید رو شنیدم و بعد از چند دقیقه تهونگ رو تو چارچوب در دیدم.یونتان سریع از رو پام پرید پایین و رفت جلوی در و جلوی پای تهیونگ بپر بپر میکرد....انگار داره بهش سلام میکنه البته به روش خودش رفتم پیش تهیونگ
ات:سلام سلام..چطوری خرس عسلیم؟!
تهیونگ:سلام عشق من تو چطوری؟!
ات:خوبم
تهیونگ:تو خوب باشی منم خوبم...حال دختر کوچولوم چطوره خوبه؟!
ات:بله معلومه
تهیونگ:پس الان من عالیم
ات:خب برو لباساتو رو در بیار بیا شام بخوریم
تهیونگ:چشم حتما
ات ویو:رفتم تو آشپزخونه غذا ور کشیدم و رو میز گذاشتم پشت میز نشستم تا تهیونگ هم بیاد که اومد
تهیونگ:مگه شام نخوردی؟!
ات:نه
تهیونگ:چرا؟!
ات:منتظر تو بودم بیای با هم بخوریم
تهیونگ:مگه نگفتم دیر میام تو بخور؟!
ات:خب دوست داشتم با تو شام رو بخورم
تهیونگ:هوفففف قلب من باید مواظب دختر کوچولومون باشی و به اون برسی باید به موقع غذا بخوری
ات:چشم از این به بعد رعایت میکنم
تهیونگ:مثل اینکه باید مرخصی بگیرم پیش تو بمونم بهت برسم
ات:نه تو به کارت برس...خودم میتونم از خودم مواظبت کنم
تهیونگ:آره خیلی مواظبت کردی معلومه دخترمون رو دو ساعته گرسنه گذاشتی
ات:اصلا دختر کوچولوت خواست با باباش بخوره تقصیر من نبود
تهیونگ:باشه خانوم خانوما تو که راست میگی
ات:خب خودمم گرسنهم نبود تهیونگ ببخشید
تهیونگ:این دفعه رو میبخشم فقط دفعه ی بعد نمیبخشم
ات:هوفففف چشم
تهیونگ:فقط نمیخوام اتفاقی برای تو یا دخترمون بیوفته
ات:نمیخواد انقدر نگران باشی خرس عسلیم قول میدم ایندفعه بیشتر مواظبت کنم به شرطی
تهیونگ:چه شرطی؟!
ات:تو هم انقدر حساس نباش
تهیونگ:سعی میکنم
ات:آفرین حالا بیا بقیه ی غذامون رو بخوریم
امیدوارم خوشتون اومده باشه💫
تهیونگ
ات ویو:ساعت نزدیکا ی دوازده شب بود و تهیونگ هنوز نیومده بود منم داشتم با یونتان بازی میکردم تا تهیونگ بیاد که صدای چرخیدن کلید رو شنیدم و بعد از چند دقیقه تهونگ رو تو چارچوب در دیدم.یونتان سریع از رو پام پرید پایین و رفت جلوی در و جلوی پای تهیونگ بپر بپر میکرد....انگار داره بهش سلام میکنه البته به روش خودش رفتم پیش تهیونگ
ات:سلام سلام..چطوری خرس عسلیم؟!
تهیونگ:سلام عشق من تو چطوری؟!
ات:خوبم
تهیونگ:تو خوب باشی منم خوبم...حال دختر کوچولوم چطوره خوبه؟!
ات:بله معلومه
تهیونگ:پس الان من عالیم
ات:خب برو لباساتو رو در بیار بیا شام بخوریم
تهیونگ:چشم حتما
ات ویو:رفتم تو آشپزخونه غذا ور کشیدم و رو میز گذاشتم پشت میز نشستم تا تهیونگ هم بیاد که اومد
تهیونگ:مگه شام نخوردی؟!
ات:نه
تهیونگ:چرا؟!
ات:منتظر تو بودم بیای با هم بخوریم
تهیونگ:مگه نگفتم دیر میام تو بخور؟!
ات:خب دوست داشتم با تو شام رو بخورم
تهیونگ:هوفففف قلب من باید مواظب دختر کوچولومون باشی و به اون برسی باید به موقع غذا بخوری
ات:چشم از این به بعد رعایت میکنم
تهیونگ:مثل اینکه باید مرخصی بگیرم پیش تو بمونم بهت برسم
ات:نه تو به کارت برس...خودم میتونم از خودم مواظبت کنم
تهیونگ:آره خیلی مواظبت کردی معلومه دخترمون رو دو ساعته گرسنه گذاشتی
ات:اصلا دختر کوچولوت خواست با باباش بخوره تقصیر من نبود
تهیونگ:باشه خانوم خانوما تو که راست میگی
ات:خب خودمم گرسنهم نبود تهیونگ ببخشید
تهیونگ:این دفعه رو میبخشم فقط دفعه ی بعد نمیبخشم
ات:هوفففف چشم
تهیونگ:فقط نمیخوام اتفاقی برای تو یا دخترمون بیوفته
ات:نمیخواد انقدر نگران باشی خرس عسلیم قول میدم ایندفعه بیشتر مواظبت کنم به شرطی
تهیونگ:چه شرطی؟!
ات:تو هم انقدر حساس نباش
تهیونگ:سعی میکنم
ات:آفرین حالا بیا بقیه ی غذامون رو بخوریم
امیدوارم خوشتون اومده باشه💫
۱۶.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.