فیک هزاران شکوفه پارت۶
سلام فسيل های گلم
اینم پارت جدید بردید بخونید عشق کنید
راستی حال ندارم عکس غذا ها رو بزارم🗿✨️
هیکاری: در واقع ورژن دختر من هست
میتسوری:پس داداش خوشگلی داری
هیکاری:اهوم...
میتسوری: هیکاری حرس نخور همچی درست میشه
هیکاری: باشه...
*میتسوری و هیکاری هر دو پا شدن*
میتسوری:هیکاری من باید برم کار دارم بابات امروز ممنونم خیلی خوش گذشت
هیکاری:خواهش میکنم خوش آمدی
*میتسوری هیکاری رو بغل کرد*
میتسوری:حرس نخور باشه؟
هیکاری:باشه
میتسوری:خداحافظ
هیکاری: خداحافظ
[الان ساعت ۵ هست]
هیکاری رفت داخل امارت و سانمی و اوبانای هم رفتن عمارت باد
*مکان امارت باد*
سانمی:اوبانای من الان چی کار کنم
اوبانای: یک بسته خاک روس بردار هر ۸ ساعت یک مشت بریز تو سر خودت
سانمی:خاک تو سر من که با تو مار دوست شدم
اوبانای: این که سوال نداره فردا برای نهار به بیرون دعوت اش کن و برید با هم خوش بگذرانید
من هم الان باید برم کار دارم
سانمی:ممنونم بابت راهنمایی باشه خداحافظ
اوبانای: خواهش خداحافظ
خلاصه شب شد و سانمی با کلاغ اش یه پیام برای هیکاری فرستاد که فردا به بیرو دعوت اش کرده
هیکاری هم خوشحال شد و دعوت سانمی رو قبول کرد
*پرش زمانی فردا ساعت ۱۲*
از زبان هیکاری:لباس هام رو پوشیدم و موهام رو باز گذاشتم
رفتم جلو در دیدم سانمی تازه اومده
[عکس لباس هاشون رو میزارم]
هیکاری و سانمی با هم:سلام
و کمی هر دوتاشون سرخ شدن
سانمی:سلام هیکاری سان آماده یی بریم
هیکاری:سلام سانمی سان آره آمادم بریم وقت یه چیزی
سانمی: بگو میشنوم
هیکاری: لطفا زمانی که من رو صدا میکنید راحت باشید لازم نیست پسوند بزارید
سانمی:باشه پس تو هم منو همون سانمی بدون پسوند صدا کن باشه
هیکاری:باشه
سانمی:اجازه میدی دستت رو بگیرم؟
هیکاری: آره*سرخ*
سانمی با دست راست اش دست چپ هیکاری رو میگیره راه میوفتن
قبل از این که به غذا خوری برست اونا یه گلسرخی فروشی دیدن و سانمی همون جا وایستاد برا همین همراه اش هیکاری هم وایستاد
هیکاری: کاری داری؟
سانمی با لبخند: آره میخوام برات یه گلسر بخرم
هیکاری:آخه...نیازی به این کار نیست...
سانمی:حلا تو بیا
هیکاری: باشه
سانمی و هیکاری سمت گل سر فروشی رفتن
*فروشنده زن هست*
فروشنده:سلام خوش آمدید
سانمی: سلام وقت بخیر ممنونم...ببخشید یک گلسر برای این خانم میخواستم
فروشنده:بسیار هم عالی بیاید اینور این گل سر ها رو نگاه کنید این ها بهترین کارامون هستن در زمن خیلی هم زیبا هستن میتونید انتخاب کنید
سانمی و هیکاری به گل سر ها نگاه میکردن که هر دوتاشون از یه گلسرخی خوششون آمد
هیکاری:سانمی میگم اون گل سر قشنگه؟
سانمی:منم همینطور میخواستم بگم... آره اون خیلی قشنگ هست
بمونید تو خماری
حمایت یادتون نره
اینم پارت جدید بردید بخونید عشق کنید
راستی حال ندارم عکس غذا ها رو بزارم🗿✨️
هیکاری: در واقع ورژن دختر من هست
میتسوری:پس داداش خوشگلی داری
هیکاری:اهوم...
میتسوری: هیکاری حرس نخور همچی درست میشه
هیکاری: باشه...
*میتسوری و هیکاری هر دو پا شدن*
میتسوری:هیکاری من باید برم کار دارم بابات امروز ممنونم خیلی خوش گذشت
هیکاری:خواهش میکنم خوش آمدی
*میتسوری هیکاری رو بغل کرد*
میتسوری:حرس نخور باشه؟
هیکاری:باشه
میتسوری:خداحافظ
هیکاری: خداحافظ
[الان ساعت ۵ هست]
هیکاری رفت داخل امارت و سانمی و اوبانای هم رفتن عمارت باد
*مکان امارت باد*
سانمی:اوبانای من الان چی کار کنم
اوبانای: یک بسته خاک روس بردار هر ۸ ساعت یک مشت بریز تو سر خودت
سانمی:خاک تو سر من که با تو مار دوست شدم
اوبانای: این که سوال نداره فردا برای نهار به بیرون دعوت اش کن و برید با هم خوش بگذرانید
من هم الان باید برم کار دارم
سانمی:ممنونم بابت راهنمایی باشه خداحافظ
اوبانای: خواهش خداحافظ
خلاصه شب شد و سانمی با کلاغ اش یه پیام برای هیکاری فرستاد که فردا به بیرو دعوت اش کرده
هیکاری هم خوشحال شد و دعوت سانمی رو قبول کرد
*پرش زمانی فردا ساعت ۱۲*
از زبان هیکاری:لباس هام رو پوشیدم و موهام رو باز گذاشتم
رفتم جلو در دیدم سانمی تازه اومده
[عکس لباس هاشون رو میزارم]
هیکاری و سانمی با هم:سلام
و کمی هر دوتاشون سرخ شدن
سانمی:سلام هیکاری سان آماده یی بریم
هیکاری:سلام سانمی سان آره آمادم بریم وقت یه چیزی
سانمی: بگو میشنوم
هیکاری: لطفا زمانی که من رو صدا میکنید راحت باشید لازم نیست پسوند بزارید
سانمی:باشه پس تو هم منو همون سانمی بدون پسوند صدا کن باشه
هیکاری:باشه
سانمی:اجازه میدی دستت رو بگیرم؟
هیکاری: آره*سرخ*
سانمی با دست راست اش دست چپ هیکاری رو میگیره راه میوفتن
قبل از این که به غذا خوری برست اونا یه گلسرخی فروشی دیدن و سانمی همون جا وایستاد برا همین همراه اش هیکاری هم وایستاد
هیکاری: کاری داری؟
سانمی با لبخند: آره میخوام برات یه گلسر بخرم
هیکاری:آخه...نیازی به این کار نیست...
سانمی:حلا تو بیا
هیکاری: باشه
سانمی و هیکاری سمت گل سر فروشی رفتن
*فروشنده زن هست*
فروشنده:سلام خوش آمدید
سانمی: سلام وقت بخیر ممنونم...ببخشید یک گلسر برای این خانم میخواستم
فروشنده:بسیار هم عالی بیاید اینور این گل سر ها رو نگاه کنید این ها بهترین کارامون هستن در زمن خیلی هم زیبا هستن میتونید انتخاب کنید
سانمی و هیکاری به گل سر ها نگاه میکردن که هر دوتاشون از یه گلسرخی خوششون آمد
هیکاری:سانمی میگم اون گل سر قشنگه؟
سانمی:منم همینطور میخواستم بگم... آره اون خیلی قشنگ هست
بمونید تو خماری
حمایت یادتون نره
۸۶۰
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.