پارت 8
داشت نزدیکم میشد با تمام زوری که داشتم عقب هلش دادم بعدم رفتم حمومی که توی اتاق بود در رو بستم و قفل کردم جونگکوک در رو زد ایملدا در رو با خوشی باز کن تا زور استفاده نکردم
جواب ندادم
اوکی بلاخره که ازش بیرون میای
فک کنم ساعت دور و بر یک شب بود که آروم در رو باز کردم چراغ ها خاموش بودن فک کردم خوابه
هوففف بخیر گذشت
نه نمیگذره بيب
صداش دقیقا پشت سرم میومد
جرعت این رو نداشتم که بهش نگاه کنم هلم داد روی تخت خودش هم روم خزید کمربندش رو باز کرد و دستام رو بالای سرم بست پاهاش رو قفل پاهام کرد الان دیگه هیچ راه فراری نداشتم بهش مظلوم نگاه کردم که گفت واقعا خودتی پس اون گربه وحشی رام شد الان مهر مالکیتم رو روی تو میزارم تون موقع هیچ کس بهت نزدیک نمیشه چون تو مال منی جئون ایملدا
از اینکه اسم من رو با شهرت خودش آورد به جوری شدم لباش رو نزدیکتر آورد و چسبوند به لبام باورم نمیشد اولین بوسم بود با کسی که دوستش من دوستش ندارم دیگه نباید داشته باشم مگه نه.. چم شده چرا نمیتونم حرکتی کنم آروم شروع به حرکت دادن لباش کرد نمیدونم این حس درونم اجازه این رو نمیداد که منطقی فکر کنم آروم دستام رو از توی کمربند نجات دادم میتونستم الان هولش بدم و باز فرار کنم اما دیگه دیر شد وقتی که قلبت به مغزت حکم فرمانی میکنه نمیشه کاری کرد دستام رو گذاشتم روی گردنش و سعی میکردم همکاری کنم تعجب کرده بود ولی ادامه داد تا اینکه هر دو نفس کم آوردیم و جدا شدیم به چشمام نگاه کرد نگاهش نگاه هاش واقعا کشنده بود دستاش رو روی گونم گذاشت
ایملدا میدونم دوستم نداری ولی میشه حداقل بهم یه فرصت بدی من میخوام بدستت بیارم ولی این که با من باشی یا نه میخوام انتخاب خودت باشه
چی بگم چی میتوسنتم بگم قبول کنم یا ردش کنم به فکر اون دخترهای زیر زمین افتادم
من من قبول میکنم ولی شرطی دارم
چیه
میخوام دخترهایی که زیر زمین هستن بزاری برن من نمیخوام اونا چیزشون بشه همشون رو آزاد کن و به جاش خدمتکار بگیر
اگه شرط تو اینه قبول میکنم ولی تو هم باید تا ابد مال من باشی و اینجا زندگی بکنی اگه بهم علاقه ای نداشتی میتونی بری
باش باشه قبول میکنم
خوب خوب درسته گفتم اسمات میکنم ولی فعلا از اسمات خبری نیست میخوام جونگ کوک نقش خوبی داشته باشه
جواب ندادم
اوکی بلاخره که ازش بیرون میای
فک کنم ساعت دور و بر یک شب بود که آروم در رو باز کردم چراغ ها خاموش بودن فک کردم خوابه
هوففف بخیر گذشت
نه نمیگذره بيب
صداش دقیقا پشت سرم میومد
جرعت این رو نداشتم که بهش نگاه کنم هلم داد روی تخت خودش هم روم خزید کمربندش رو باز کرد و دستام رو بالای سرم بست پاهاش رو قفل پاهام کرد الان دیگه هیچ راه فراری نداشتم بهش مظلوم نگاه کردم که گفت واقعا خودتی پس اون گربه وحشی رام شد الان مهر مالکیتم رو روی تو میزارم تون موقع هیچ کس بهت نزدیک نمیشه چون تو مال منی جئون ایملدا
از اینکه اسم من رو با شهرت خودش آورد به جوری شدم لباش رو نزدیکتر آورد و چسبوند به لبام باورم نمیشد اولین بوسم بود با کسی که دوستش من دوستش ندارم دیگه نباید داشته باشم مگه نه.. چم شده چرا نمیتونم حرکتی کنم آروم شروع به حرکت دادن لباش کرد نمیدونم این حس درونم اجازه این رو نمیداد که منطقی فکر کنم آروم دستام رو از توی کمربند نجات دادم میتونستم الان هولش بدم و باز فرار کنم اما دیگه دیر شد وقتی که قلبت به مغزت حکم فرمانی میکنه نمیشه کاری کرد دستام رو گذاشتم روی گردنش و سعی میکردم همکاری کنم تعجب کرده بود ولی ادامه داد تا اینکه هر دو نفس کم آوردیم و جدا شدیم به چشمام نگاه کرد نگاهش نگاه هاش واقعا کشنده بود دستاش رو روی گونم گذاشت
ایملدا میدونم دوستم نداری ولی میشه حداقل بهم یه فرصت بدی من میخوام بدستت بیارم ولی این که با من باشی یا نه میخوام انتخاب خودت باشه
چی بگم چی میتوسنتم بگم قبول کنم یا ردش کنم به فکر اون دخترهای زیر زمین افتادم
من من قبول میکنم ولی شرطی دارم
چیه
میخوام دخترهایی که زیر زمین هستن بزاری برن من نمیخوام اونا چیزشون بشه همشون رو آزاد کن و به جاش خدمتکار بگیر
اگه شرط تو اینه قبول میکنم ولی تو هم باید تا ابد مال من باشی و اینجا زندگی بکنی اگه بهم علاقه ای نداشتی میتونی بری
باش باشه قبول میکنم
خوب خوب درسته گفتم اسمات میکنم ولی فعلا از اسمات خبری نیست میخوام جونگ کوک نقش خوبی داشته باشه
۶۰.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.