دیوونه
دیوونه
پارت¹³
جیمین:باشه...(عصبی)
ازم جدا شدو رفت توی اتاقش...گند زدم؟شاید!...ولی...من آمادگیشو ندارم!...چرا...باید اینطوری شه؟...رفتم دره اتاق جیمینو زدم...هیچ صدای به گوشم نخورد...درو باز کردم و دیدم که سره گوشیشه و لب های پفکیش رو بهم دیگه چسبونده...از شدت کیوت بودنش سرخ شدم..رفتم کنارش خوابیدم و دستشو گزاشتم روی سرم...جدیدا خیلی لوس شدم...ولی خوبه...لبخندی زیبا به لب جیمین امد و سرمو بوسید...
ات:ببخشید
جیمین:مهم نیست...ولی هنوزم ازت ناراحتم..
ات:خب...ببخشید دیگه..
جیمین:اوکی
بغلم کرد و کنارم خوابید...چشمامو بستم..و خوابم برد...
(فردا)
بیدار شدمو رفتم پایین برای جیمین صبحانه آماده کردم..که یهو یکی از پشت بغلم کرد...ترسیدم و تا پشتمو کردم..دیدم..چطور!اون؟..اینجا چیکار میکرد؟...
شرایط😂💔
لایک:۲۰
کامنت:۱۰
پارت¹³
جیمین:باشه...(عصبی)
ازم جدا شدو رفت توی اتاقش...گند زدم؟شاید!...ولی...من آمادگیشو ندارم!...چرا...باید اینطوری شه؟...رفتم دره اتاق جیمینو زدم...هیچ صدای به گوشم نخورد...درو باز کردم و دیدم که سره گوشیشه و لب های پفکیش رو بهم دیگه چسبونده...از شدت کیوت بودنش سرخ شدم..رفتم کنارش خوابیدم و دستشو گزاشتم روی سرم...جدیدا خیلی لوس شدم...ولی خوبه...لبخندی زیبا به لب جیمین امد و سرمو بوسید...
ات:ببخشید
جیمین:مهم نیست...ولی هنوزم ازت ناراحتم..
ات:خب...ببخشید دیگه..
جیمین:اوکی
بغلم کرد و کنارم خوابید...چشمامو بستم..و خوابم برد...
(فردا)
بیدار شدمو رفتم پایین برای جیمین صبحانه آماده کردم..که یهو یکی از پشت بغلم کرد...ترسیدم و تا پشتمو کردم..دیدم..چطور!اون؟..اینجا چیکار میکرد؟...
شرایط😂💔
لایک:۲۰
کامنت:۱۰
۷۷۶
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.