🐧🍭🔮وقتی به فرزندی قبولت میکنه و.... 𝟒 :ℙ𝕣𝕥𝕖
🐧🍭🔮وقتی به فرزندی قبولت میکنه و.... 𝟒 :ℙ𝕣𝕥𝕖
ببخشید دیر شد بریم سراغ فیک ...
🐳🐳🐳🐳🐳🐳🐳🐳🐳🐳
جین : خب آرزوی من اینه که ... تو بزرگ شی و همیشه سلامت و خوشحال باشی شوهرم نمیدم 😂😂
میلی: باباییییییی😐😂😂😂😂😂
جین: دوست دارم فرشته کوچولوم ( بوس 😘)
میلی: راستی بابایی میشه از یه سوالی بپرسم ؟
جین: بپرس عزیزم
میلی: همسرت کجاس؟
جین: هم.....همسرم؟
جین ویو:
نمی دونستم چی بهش بگم دروغ نمیگفتم پس باید راستش رو بهش میگفتم ...
جین : خوب اسم همسر من هایون بود عاشقش بودم هر کاری واسش میکردم اون یک سال پیش تو حادثه ی آتیش سوزی مرد و من دیگه اونو از دست دادم ( و بعد به میلی که داشت نگاش میکرد نگاه کرد چشای جین اشکی بود میلی بلافاصله اونو بغل کرد و گفت: )
میلی: باباییی؟....گریه نکون منم بهت قول میدم خوشحالت کنم مامانی هایون اون بالاهاست بدت نمیاد که بهش میگم مامانی ؟ هوم؟
جین: ( بالا کشیدن مماخ) نه عزیزم وقتی بهت میگم به من بگو بابا چرا بدم بیاد از اینکه به هایون بگی مامانی ؟هوم ؟
میلی: هیچی همینطوری 😊
جین: گوگولی 💜💜..
الان چند سال گذشته و میلی بزرگتر شده و جین داره هرکاری واسه میلی میکنه تا میلی بزرگتر میشه و اون خواسته های زیادی و مشکلات زیادی داره ولی جین چون عاشقشه نمی تونه اونو دوباره به بهیزیستی ببرتش اون بهش قول داده تا ازش محافظت کنه میلی الان𝟎 𝟏 سالشه اما میلی درساش خوبه و خوب درس میخونه زیادی سرش تو گوشی نیست اما خب اون بازم خواسته داره......
تق تق ...
جین : دخترم ؟
میلی : بیا تو بابا ( میلی باصدای گرفته ای حرفشو زد اون سرما خورده بود )
جین : عزیزم فقط میخوای بخوابی ؟ ....پاشو یچیزی بخور بعد کوچولو میمونی هاااا
میلی: بابا .... من گلوم درد میکنه
جین : دخترممم..... بیا این آبه جوش رو بخور بریم دکتر
میلی : آخه.....
جین : وضعیتتو که میبینی ؟
میلی : آخه میترسم امپول بده
جین : میگم دارو بده
میلی : با....باشه
ببخشید دیر شد بریم سراغ فیک ...
🐳🐳🐳🐳🐳🐳🐳🐳🐳🐳
جین : خب آرزوی من اینه که ... تو بزرگ شی و همیشه سلامت و خوشحال باشی شوهرم نمیدم 😂😂
میلی: باباییییییی😐😂😂😂😂😂
جین: دوست دارم فرشته کوچولوم ( بوس 😘)
میلی: راستی بابایی میشه از یه سوالی بپرسم ؟
جین: بپرس عزیزم
میلی: همسرت کجاس؟
جین: هم.....همسرم؟
جین ویو:
نمی دونستم چی بهش بگم دروغ نمیگفتم پس باید راستش رو بهش میگفتم ...
جین : خوب اسم همسر من هایون بود عاشقش بودم هر کاری واسش میکردم اون یک سال پیش تو حادثه ی آتیش سوزی مرد و من دیگه اونو از دست دادم ( و بعد به میلی که داشت نگاش میکرد نگاه کرد چشای جین اشکی بود میلی بلافاصله اونو بغل کرد و گفت: )
میلی: باباییی؟....گریه نکون منم بهت قول میدم خوشحالت کنم مامانی هایون اون بالاهاست بدت نمیاد که بهش میگم مامانی ؟ هوم؟
جین: ( بالا کشیدن مماخ) نه عزیزم وقتی بهت میگم به من بگو بابا چرا بدم بیاد از اینکه به هایون بگی مامانی ؟هوم ؟
میلی: هیچی همینطوری 😊
جین: گوگولی 💜💜..
الان چند سال گذشته و میلی بزرگتر شده و جین داره هرکاری واسه میلی میکنه تا میلی بزرگتر میشه و اون خواسته های زیادی و مشکلات زیادی داره ولی جین چون عاشقشه نمی تونه اونو دوباره به بهیزیستی ببرتش اون بهش قول داده تا ازش محافظت کنه میلی الان𝟎 𝟏 سالشه اما میلی درساش خوبه و خوب درس میخونه زیادی سرش تو گوشی نیست اما خب اون بازم خواسته داره......
تق تق ...
جین : دخترم ؟
میلی : بیا تو بابا ( میلی باصدای گرفته ای حرفشو زد اون سرما خورده بود )
جین : عزیزم فقط میخوای بخوابی ؟ ....پاشو یچیزی بخور بعد کوچولو میمونی هاااا
میلی: بابا .... من گلوم درد میکنه
جین : دخترممم..... بیا این آبه جوش رو بخور بریم دکتر
میلی : آخه.....
جین : وضعیتتو که میبینی ؟
میلی : آخه میترسم امپول بده
جین : میگم دارو بده
میلی : با....باشه
۱۰.۹k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.