آیدل جذاب من پارت ۵ 💫♡
* فردا صبح *
+ صبح پاشدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم یه میکاپ ساده کردم و لباس مرتب پوشیدم که هائو هم پاشد به هائو هم رسیدگی کردم و رفتیم صبحونه حاضر کردیم پسرا هم اومدن صبحونه خوردیم که گوشیم زنگ خورد منشیم بود جواب دادم :
+ سلام بگو !
منشی: خانوم شرکتو آتیش زدن .
+ چییییییییییییییییییییییییی؟
منشی : تروخدا زود بیایید !
+ با سرعت حاضر شدم پسرا و هائو هم اومدن رفتیم که دیدم شرکت جزغاله شده اشکم در اومد خیلی واسش زحمت کشیده بودم خیلی درد ناکه بعد کلی تلاش موفقیتت نابود بشه پسرا داشتن آرومم میکردن .
* شب *
_ یورا ؟
+ بله ؟
_ الان تو کاری نداری درسته؟
+ اوهوم !
_ خب میتونی بیای کمپانی ما و طراح لباس ما بشی !
+ واقعا ؟
_ آره.
+ من از بچگیم تو دوخت لباس و طراحی خیلی استعداد داشتم پس قبول کردم .
* فردا صبح * ( حال میکنید چقد زود زمانو میبرم جلو 😂💔 )
+ پاشدم لباسمو پوشیدم و هائو روهم حاضر کردم و باهم رفتیم کمپانی.
پیدا گفتن هائو بیاد پیش اونا منم رفتم طراحی لباس رو شروع کنم .
تموم شد بردم برايه پسرا خیلی خوششون اومد و منم به کارم ادامه دادم .
واسه موزیک ویدئو جدید آهنگ پسرا باید واسشون لباس میبردم سمت رختکن رفتم و در زدم ولی یهو پسرا گفتن :
پسرا: مراااااااقببببب باااااششش !
+ یهو در باز شد و با در پخش زمین شدم یه نگاهی به دورم کردم دیدم پسرا با بالا تنه ی لخت جلومن سریع لباسارو گذاشتم و از اتاق خارج شدم امام هشتم اون چی بود .
ادامه دارد ....
+ صبح پاشدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم یه میکاپ ساده کردم و لباس مرتب پوشیدم که هائو هم پاشد به هائو هم رسیدگی کردم و رفتیم صبحونه حاضر کردیم پسرا هم اومدن صبحونه خوردیم که گوشیم زنگ خورد منشیم بود جواب دادم :
+ سلام بگو !
منشی: خانوم شرکتو آتیش زدن .
+ چییییییییییییییییییییییییی؟
منشی : تروخدا زود بیایید !
+ با سرعت حاضر شدم پسرا و هائو هم اومدن رفتیم که دیدم شرکت جزغاله شده اشکم در اومد خیلی واسش زحمت کشیده بودم خیلی درد ناکه بعد کلی تلاش موفقیتت نابود بشه پسرا داشتن آرومم میکردن .
* شب *
_ یورا ؟
+ بله ؟
_ الان تو کاری نداری درسته؟
+ اوهوم !
_ خب میتونی بیای کمپانی ما و طراح لباس ما بشی !
+ واقعا ؟
_ آره.
+ من از بچگیم تو دوخت لباس و طراحی خیلی استعداد داشتم پس قبول کردم .
* فردا صبح * ( حال میکنید چقد زود زمانو میبرم جلو 😂💔 )
+ پاشدم لباسمو پوشیدم و هائو روهم حاضر کردم و باهم رفتیم کمپانی.
پیدا گفتن هائو بیاد پیش اونا منم رفتم طراحی لباس رو شروع کنم .
تموم شد بردم برايه پسرا خیلی خوششون اومد و منم به کارم ادامه دادم .
واسه موزیک ویدئو جدید آهنگ پسرا باید واسشون لباس میبردم سمت رختکن رفتم و در زدم ولی یهو پسرا گفتن :
پسرا: مراااااااقببببب باااااششش !
+ یهو در باز شد و با در پخش زمین شدم یه نگاهی به دورم کردم دیدم پسرا با بالا تنه ی لخت جلومن سریع لباسارو گذاشتم و از اتاق خارج شدم امام هشتم اون چی بود .
ادامه دارد ....
۲.۸k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.