بادیگارد ایرانی من🥷🖤
بادیگارد ایرانیمن🥷🖤
نازنین:سر و صدا خیلی زیاد بود عصبیم کرده بود جیمین اومد بغلم دستش رو گذاشت زو شونم و نگام کرد و چشمک زد رفت رو سِن همشون خیلی داد میزدن حسه بدی داشتم
بین تمامشون رو میگشتم دوتا چشم داشتم چنتا قرض گرفتم تاریک بود ولی تا ریز ترین هارو میدیدم یه پسره رو دیدم هودی پوشیده بود کلاهش سرش بود کلاه نقابی هم داشت صورتش هم پوشونده بود
کله کنسرت رو ولکردم حواسم فقط به اون پسره بود جونگ کوک اومد بغلم دره گوشم گفت
جونگ کوک:یه ذره بخند خیلی جدی نکنه حسودیت شده
نازنین:با قیافه پکر نگاش کردم که خندید تک خنده زدم که برگشتم رو سن داشتن شیطونی میکردن که نوره آرمی بمب ها یه چیزه نقره رنگ رو روشن کرد
برگشتم طرفه همون پسره زیره لباسش یه چیزی میدرخشید با دقت که نگاه کردن تفنگههههه!!!!!
سمت کی بود برگشتم طرفشون همه اون سما بودن جز جیمین یعنی میخواد وسطه کنسرت ولیچجوری میخواد بزنه اون جلویه چشمش نیس یه دفعه چند نفر نور آرمی بمب رو خاموش کردن تاریک شد یه سمت پس چند نفرن
تفنگ شلیک کرد یه سری ها جیغ زدن صدایه اهنگ قطع شد با تموم وجودم دوییدم جیمین رو هل دادم تیر خورد بالاتر از قلبم همه شروع کردن جیغ زدن و فرار کردن
حنانه: نازنیننننن
همه دوییدم سمته سِن اجرا
جیمین: همه چی خیلی یه دفعه ای شد وقتی آروم شدم نازنین رو دیدم رو زانو هاش نشسته خم شده یه دستش رو قلبش یکی دیگه رویه زمین
جیمین: نازنین نازنیننن خوبیییی
یکی زنگ زنه آمبولانس نامجون برو زنگ بزننن(داد و گریه)
شونش رو گرفتم گذاشتمش رو پاهام نازنین میشنوی؟؟
نازنین: صدا هارو نمیشنیدم تو سرم صدایه زنگ بود تنم داشت سرد میشد
الناز: گوش کن نازنین مگه صبح نگفتی منم میبری من هنوز آرزو دارم واسه زندگی کردن پس یعنی توهم باید باشی باهم بریم باشه؟؟ نازنینننن گوش کننن(داد و گریه)
نامجون: جیمین آمبولانس جلو دره
جیمین: برآید بغلش کردم بردمش گذاشتمش تو آمبولانس
بچه ها شما ها با بقیه بیاید
جین: من میارمشون
جیمین: اهوم درو بستم نشستم پیشش
پارت نهم🖤🥷
نازنین:سر و صدا خیلی زیاد بود عصبیم کرده بود جیمین اومد بغلم دستش رو گذاشت زو شونم و نگام کرد و چشمک زد رفت رو سِن همشون خیلی داد میزدن حسه بدی داشتم
بین تمامشون رو میگشتم دوتا چشم داشتم چنتا قرض گرفتم تاریک بود ولی تا ریز ترین هارو میدیدم یه پسره رو دیدم هودی پوشیده بود کلاهش سرش بود کلاه نقابی هم داشت صورتش هم پوشونده بود
کله کنسرت رو ولکردم حواسم فقط به اون پسره بود جونگ کوک اومد بغلم دره گوشم گفت
جونگ کوک:یه ذره بخند خیلی جدی نکنه حسودیت شده
نازنین:با قیافه پکر نگاش کردم که خندید تک خنده زدم که برگشتم رو سن داشتن شیطونی میکردن که نوره آرمی بمب ها یه چیزه نقره رنگ رو روشن کرد
برگشتم طرفه همون پسره زیره لباسش یه چیزی میدرخشید با دقت که نگاه کردن تفنگههههه!!!!!
سمت کی بود برگشتم طرفشون همه اون سما بودن جز جیمین یعنی میخواد وسطه کنسرت ولیچجوری میخواد بزنه اون جلویه چشمش نیس یه دفعه چند نفر نور آرمی بمب رو خاموش کردن تاریک شد یه سمت پس چند نفرن
تفنگ شلیک کرد یه سری ها جیغ زدن صدایه اهنگ قطع شد با تموم وجودم دوییدم جیمین رو هل دادم تیر خورد بالاتر از قلبم همه شروع کردن جیغ زدن و فرار کردن
حنانه: نازنیننننن
همه دوییدم سمته سِن اجرا
جیمین: همه چی خیلی یه دفعه ای شد وقتی آروم شدم نازنین رو دیدم رو زانو هاش نشسته خم شده یه دستش رو قلبش یکی دیگه رویه زمین
جیمین: نازنین نازنیننن خوبیییی
یکی زنگ زنه آمبولانس نامجون برو زنگ بزننن(داد و گریه)
شونش رو گرفتم گذاشتمش رو پاهام نازنین میشنوی؟؟
نازنین: صدا هارو نمیشنیدم تو سرم صدایه زنگ بود تنم داشت سرد میشد
الناز: گوش کن نازنین مگه صبح نگفتی منم میبری من هنوز آرزو دارم واسه زندگی کردن پس یعنی توهم باید باشی باهم بریم باشه؟؟ نازنینننن گوش کننن(داد و گریه)
نامجون: جیمین آمبولانس جلو دره
جیمین: برآید بغلش کردم بردمش گذاشتمش تو آمبولانس
بچه ها شما ها با بقیه بیاید
جین: من میارمشون
جیمین: اهوم درو بستم نشستم پیشش
پارت نهم🖤🥷
۴.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.