Son of the Moon
فرزندماه
با چشمان مشکی رنگ شبش به قاتل احساساتش نگریست قاتل حسی در چشمان و صورتش نبود شبنمی از چشمان رنگ شبش بر گونه اش افتاد آسمان از ناراحتی پسرکش عصبی بود غرید ولی پسرک آسمان از معشوقه اس چشم بر نداشت و با بغض گفت: «تو گفتی منو دوست داری ولی بهم خیانت کردی»
بعض در گلویش لانه کرده بود آسمان با شنید صدای پسرکش اشکی از چشمانش چکید گویی اشمان می خواست با اشک هایش اشک پسر را پاک کند قاتل احساسات پسرک با صدایی سرد گفت: « از اول هم نمی خواستمت تو فقط بازیچه بودی من بخاطر بدنت بهت نزدیک شدم ولی حتی نزاشتی به بدنت دست بزنم هههه تو هیچی نداری پس چرا باید با تو بمونم؟!»
قاتل پوزخندی زد پسر ناباور به قاتل نگاه کرد تمام شد همه چیز برایش تمام شد همه چیز دست به دست هم داده بود تا پسر تنهایی رو تا مغز استخوانش حس کند آسمان از شکست فروزنده اش پیش قاتل عصبی و ناراحت شد اشک هایش شدت بیشتری گرفت و مانند گلوله بر سر و بدن پسرکش و قاتل پسرش فرود می آمد پسرک آسمان با بغض لب زد: «حرف اخرته عشق من؟!»
و شبنمی دیگر در چشمش بر گونه اش، غلط زد ولی آسمان اشک چشمان پسرکش را در خود پنهان کرد تا غرور پسرش بیشتر خرد نشود کسی از روی پل رد نمی گذشت بخاطر باران شدید، پل خالی از جمعیت بود پسرک در سریع رفت و لب پل ایستاد آسمان غرش بلندی سر داد دل نگران پسرکش بود قاتل به سمتش دوید تا پسرک را بگیرد ولی پسرک با صدایی آرام لب زد: «خداحافظ عشقم» و خود رو رها کرد قاتل با فریاد بلندی سر داد و به سمت حصار لب پل رفت پسر را دید که به پایین سقوط میکند آسمان قرش بلندتری سر داد جوری آسمان به آنی مانند روز روشن شد و دوباره در تاریکی فرو رفت قاتل با ترس به آسمان نگریست شدت باران بیشتر شده بود قاتل دوباره به پایین پل نگریس خبری از پسرک نبود پسرک آسمان به دل آب سپرده شده بود قاتل با ترس از آنجا فرار کرد بعد از چند روز جسد پسر در دریاچه پیدا شد پلیس به دنبال قاتل گشت ولی کسی رو پیدا نکرد پس پرونده مختومه شد ولی پسرک آسمان چگونه به دل آب سپرده شده بود؟!
#bts #jin #jimin #jungkook
#namjoon #tehyong #suga
نویسنده:سلام شب خوش خواهش میکنم کپی نکنید واقعا از جون براش مایه گذاشتم خواهش میکنم
با چشمان مشکی رنگ شبش به قاتل احساساتش نگریست قاتل حسی در چشمان و صورتش نبود شبنمی از چشمان رنگ شبش بر گونه اش افتاد آسمان از ناراحتی پسرکش عصبی بود غرید ولی پسرک آسمان از معشوقه اس چشم بر نداشت و با بغض گفت: «تو گفتی منو دوست داری ولی بهم خیانت کردی»
بعض در گلویش لانه کرده بود آسمان با شنید صدای پسرکش اشکی از چشمانش چکید گویی اشمان می خواست با اشک هایش اشک پسر را پاک کند قاتل احساسات پسرک با صدایی سرد گفت: « از اول هم نمی خواستمت تو فقط بازیچه بودی من بخاطر بدنت بهت نزدیک شدم ولی حتی نزاشتی به بدنت دست بزنم هههه تو هیچی نداری پس چرا باید با تو بمونم؟!»
قاتل پوزخندی زد پسر ناباور به قاتل نگاه کرد تمام شد همه چیز برایش تمام شد همه چیز دست به دست هم داده بود تا پسر تنهایی رو تا مغز استخوانش حس کند آسمان از شکست فروزنده اش پیش قاتل عصبی و ناراحت شد اشک هایش شدت بیشتری گرفت و مانند گلوله بر سر و بدن پسرکش و قاتل پسرش فرود می آمد پسرک آسمان با بغض لب زد: «حرف اخرته عشق من؟!»
و شبنمی دیگر در چشمش بر گونه اش، غلط زد ولی آسمان اشک چشمان پسرکش را در خود پنهان کرد تا غرور پسرش بیشتر خرد نشود کسی از روی پل رد نمی گذشت بخاطر باران شدید، پل خالی از جمعیت بود پسرک در سریع رفت و لب پل ایستاد آسمان غرش بلندی سر داد دل نگران پسرکش بود قاتل به سمتش دوید تا پسرک را بگیرد ولی پسرک با صدایی آرام لب زد: «خداحافظ عشقم» و خود رو رها کرد قاتل با فریاد بلندی سر داد و به سمت حصار لب پل رفت پسر را دید که به پایین سقوط میکند آسمان قرش بلندتری سر داد جوری آسمان به آنی مانند روز روشن شد و دوباره در تاریکی فرو رفت قاتل با ترس به آسمان نگریست شدت باران بیشتر شده بود قاتل دوباره به پایین پل نگریس خبری از پسرک نبود پسرک آسمان به دل آب سپرده شده بود قاتل با ترس از آنجا فرار کرد بعد از چند روز جسد پسر در دریاچه پیدا شد پلیس به دنبال قاتل گشت ولی کسی رو پیدا نکرد پس پرونده مختومه شد ولی پسرک آسمان چگونه به دل آب سپرده شده بود؟!
#bts #jin #jimin #jungkook
#namjoon #tehyong #suga
نویسنده:سلام شب خوش خواهش میکنم کپی نکنید واقعا از جون براش مایه گذاشتم خواهش میکنم
۶.۳k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.