پارت بیست و هشتم
اری: سلطان منحرفی دوباره منحرف شد گوساله
متی: خودتی
اری: بسه دیگه حالا یه چیزی هم بگیم دوباره منحرف بشی
دیانیکا:راس میگه بریم خونه
متی:اری منو نیک میخوای بریم شمال
اری:باش برید فقط کی میخواید برید؟
متی: الان
اری: جان پس بزا کمکتون کنم وسایل هارو بزارید تو ماشین
متی: من گزاشتم
نیک: متی تو کی رانندگی یادگرفتی
متی: ام چن روز پیش
نیک: واقعا
متی: آره
نیک: بچه ها آرزوتون چیه
اری: اینکه شما زودتر برید دیگه برنگردید نیک برگرده ولی متی نه
دیا: داشم گنا داره اینجوری نگو
اری: خداحافظ،، متی و نیک رفتن ومن و دیا موندیم فک کن اردیا موند
دیا: بریم بخوانیم
اری: باش
برید تو خماری
متی: خودتی
اری: بسه دیگه حالا یه چیزی هم بگیم دوباره منحرف بشی
دیانیکا:راس میگه بریم خونه
متی:اری منو نیک میخوای بریم شمال
اری:باش برید فقط کی میخواید برید؟
متی: الان
اری: جان پس بزا کمکتون کنم وسایل هارو بزارید تو ماشین
متی: من گزاشتم
نیک: متی تو کی رانندگی یادگرفتی
متی: ام چن روز پیش
نیک: واقعا
متی: آره
نیک: بچه ها آرزوتون چیه
اری: اینکه شما زودتر برید دیگه برنگردید نیک برگرده ولی متی نه
دیا: داشم گنا داره اینجوری نگو
اری: خداحافظ،، متی و نیک رفتن ومن و دیا موندیم فک کن اردیا موند
دیا: بریم بخوانیم
اری: باش
برید تو خماری
۱۸.۸k
۰۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.