part 19
#part_19
#فرار
به من میگی گربه؟اونم در ابعاد بزرگ؟ من ابعادم بزرگه لابد تو ابعادت کوچیکه !؟نشونت ندم که نیکا نیستم که باد لاستیکم میفهمی؟باد لاستیک !
منم پوزخند صدا داری زدم
- تا باشه ازین گربه های ناز و ملوس حواست باشه ارسلان جون از صد تا گربه فقط یکیش میتونه واسه یه شب همخونه ی خرسا بشه
بعدم خیلی شیک و مجلسی با نیش باز زل زدم به صورت سرخ شده ی دیانا و ارسلان البته دیانا از خنده و ارسلان از حرص و عصبانیت یه نگاه وحشتناک بهم کرد که شلوار لازم شدم و از بین دندونای به هم چسبیدش غرید
- میرم لباس عوض کنم
وقتی رفت دیانا که تازه خندش تموم شده بود دستمو گرفت
- وای ... نیکا خیلی خوب اومدیییی. خوشم اووومددد
پریدم ب*غ*لشو ب*و*س گنده رو لپش کاشتم ذوق مرگ گفتم
- مونده به شما برسییییم دیانا جون
یکم دیگه حرف زدیم که با صدای غرغر شیکمم یادم اومد من صبحانه هم نخوردم مثه اینکه دیانام نخورده بود که رفتیم تو اشپزخونه خواستیم عین خوشحالا ساعت دو و نیم تازه غذا درست کنیم که ارسلان رسید و گفت سفارش داده وماهم نشستیم دور میز که ارسلان اومد و روبه من کرد
- مامانم فردا میاد اون قدر هوله که اصلا نفهمیده چجوری بلیط گرفته خودشو برسونه من نمیدونم این مجردی من خار شده رفته تو چشم مامان و خواهراش..
همینجوری داشت واسه خودش حرف میزد و منم کلا تو شوک بودم فردا مامانش میاد ؟ واااااای اصلا از صبح یادم رفت چرا اینجام واقعا فردا باید نقش بیام ؟ وای من میترسم که !اگه بفهمه مامانش ؟ اصلا مگه زوره خو نمیخوام باز این وجدانم پرید وسط فکرمو گفت نیکادلت میاد کمکش نکنی؟ اونکه دیشب بهت جای خواب داد بیرونت نکرد!! منم که خوشحاااال ! ازین که اینبار وجدان عزیز از در دوستی وارد شده دیدم راس میگه... خوب من که بازیگریم در حد هری پاتره ! دیگه یکم اعتماد به نفس میخواد با قیافه که من درحد خفنشو دارم والا ! خوشگل ناز فرشته فقط در عجبم که چرا سقف نمیریزه؟
با صدای ارسلان به خودم اومدم
- حواست کجاست نیکا؟
با تعجب نگاش کردم چه نهار نخورده پسر خاله شد! الان گفت نفس؟!
#فرار
به من میگی گربه؟اونم در ابعاد بزرگ؟ من ابعادم بزرگه لابد تو ابعادت کوچیکه !؟نشونت ندم که نیکا نیستم که باد لاستیکم میفهمی؟باد لاستیک !
منم پوزخند صدا داری زدم
- تا باشه ازین گربه های ناز و ملوس حواست باشه ارسلان جون از صد تا گربه فقط یکیش میتونه واسه یه شب همخونه ی خرسا بشه
بعدم خیلی شیک و مجلسی با نیش باز زل زدم به صورت سرخ شده ی دیانا و ارسلان البته دیانا از خنده و ارسلان از حرص و عصبانیت یه نگاه وحشتناک بهم کرد که شلوار لازم شدم و از بین دندونای به هم چسبیدش غرید
- میرم لباس عوض کنم
وقتی رفت دیانا که تازه خندش تموم شده بود دستمو گرفت
- وای ... نیکا خیلی خوب اومدیییی. خوشم اووومددد
پریدم ب*غ*لشو ب*و*س گنده رو لپش کاشتم ذوق مرگ گفتم
- مونده به شما برسییییم دیانا جون
یکم دیگه حرف زدیم که با صدای غرغر شیکمم یادم اومد من صبحانه هم نخوردم مثه اینکه دیانام نخورده بود که رفتیم تو اشپزخونه خواستیم عین خوشحالا ساعت دو و نیم تازه غذا درست کنیم که ارسلان رسید و گفت سفارش داده وماهم نشستیم دور میز که ارسلان اومد و روبه من کرد
- مامانم فردا میاد اون قدر هوله که اصلا نفهمیده چجوری بلیط گرفته خودشو برسونه من نمیدونم این مجردی من خار شده رفته تو چشم مامان و خواهراش..
همینجوری داشت واسه خودش حرف میزد و منم کلا تو شوک بودم فردا مامانش میاد ؟ واااااای اصلا از صبح یادم رفت چرا اینجام واقعا فردا باید نقش بیام ؟ وای من میترسم که !اگه بفهمه مامانش ؟ اصلا مگه زوره خو نمیخوام باز این وجدانم پرید وسط فکرمو گفت نیکادلت میاد کمکش نکنی؟ اونکه دیشب بهت جای خواب داد بیرونت نکرد!! منم که خوشحاااال ! ازین که اینبار وجدان عزیز از در دوستی وارد شده دیدم راس میگه... خوب من که بازیگریم در حد هری پاتره ! دیگه یکم اعتماد به نفس میخواد با قیافه که من درحد خفنشو دارم والا ! خوشگل ناز فرشته فقط در عجبم که چرا سقف نمیریزه؟
با صدای ارسلان به خودم اومدم
- حواست کجاست نیکا؟
با تعجب نگاش کردم چه نهار نخورده پسر خاله شد! الان گفت نفس؟!
۲.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.