خواب رویایی پارت شانزدهم
داره منو نگاه میکنه و یه لبخند خیلی شیطون روشه سرخم شده بود انکار داره هودشو کنترل میکنه که وقتی متوجه شد حالیم شده اینجاش پقی زد زیر خنده و همونجور میومد سمتم...یه لیوانم دستشه نمیدونم اون چیو بهم که رسید منم با همون دل پر نگاش میکردم و دریغ از یک کلام حرف فقط نگاه میکردم انگار میخواستم با نگاهم بهش بفهمونم که جقدر ناراحتم و چقدر اذیتم کرده که خر تر از این حرفا بودو نمیفهمید(ابته دور از جون)اومد جلومو...اوووه استایل آقا رو چقدرم به خودش مینازه...یه لباس سفید تنش بود با یه شلوار مشکی..آستیناشم اا آرنج تا زده بود یه دستش توی جیبش بود و اون دستش که لیوانو گرفته بود برد بالا و گفت چیه عشقم چیه نراحتی چرا؟تومال من شدی درد داری اشکالنداره عزیزم طبیعیه خوب میشی...اما نمیدونی وقتی دیشبو یادم میاد چقدر به خودم مغرور میشمو بیشتر به خودم مینازم...میدونی فهمیدم من اولین مردیم که به تو نزدیک شده که شکم نکن آخرینم...
۹.۹k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.