°•The magic of love•° pt50
°•The magic of love•° pt50
جادوی عشق
(ویو ات)
هممون خیلی تعجب کرده بودیم ولی من واسه جونگکوک خوشحال بودم که عشق واقعیشو پیدا کرده
∆ات...ببخشید
&ات میتونی ببخشیش؟
+خ...خیلی خب...بخاطر کوک میبخشمت
∆ممنونممم....(میره و بغلش میکنه)
اون شب رو کلی رقصیدیم واقعا بهمون خوش گذشت داشتم با لامیسا میرقصیدم که تهیونگ اومد و بردش و وقتی من تنها بودم یکی اومد دستمو گرفت و منو برد...خیلی شلوغ و رنگی رنگی بود اصن نفهمیدم کیه
که منو برد طبقه بالا و وقتی روشو اینور کرد جیمین بود منو برد تو اتاق و چسبوندم به دیوار
*چطور تونستی لونا رو ببخشی اما منو نمیبخشی
+ولم کن
*ات ازت معذرت میخوام...ببخشید
+تو چطور تونستی از همون او....
داشتم حرف میزدم که نذاشت کامل بگم منو بوسید...هرچی سعی کردم نتونستم پسش بزنم پس منم همراهیش کردم
با جیمین اشتی کردیم
(یک هفته بعد)
(ویو ات)
این یک هفته خیلی هممون خوشحال بودیم دیگه با کوک حرف میزنم با لونا آشتی کردم با جیمینم مشکلی ندارم خیلی خوبم
(ویو جونگکوک)
تو این یک هفته نمیدونم چرا نمیخوام از لونا جدا شم...راستش منو لونا گفتیم با همیم تا از اون طریق جیمین و ات رو جدا کنیم...اما نمیدونم چرا نمیخوام اینکارو کنم...میخوام تا قیامت با لونا باشم...انگار عاشقش شدم!
(ویو لونا)
این یک هفته با جونگکوک کلی کارا کردیم تا ات و جیمین جدا شن اما تاثیری نداشت...دیگه خیلی از ات حرصم گرفته...من از جیمین خیلی خوشم میاد ولی از اون ته قلبم انگار یکی دیگه رو دوسش دارم هنوزم خودم نمیدونم واقعا چمه...امروز میخوام یکاری با ات کنم...از اینکه همه انقدر حواسشون بهش هست و دوسش دارن حرصم میگیره
ادامه دارد...
جادوی عشق
(ویو ات)
هممون خیلی تعجب کرده بودیم ولی من واسه جونگکوک خوشحال بودم که عشق واقعیشو پیدا کرده
∆ات...ببخشید
&ات میتونی ببخشیش؟
+خ...خیلی خب...بخاطر کوک میبخشمت
∆ممنونممم....(میره و بغلش میکنه)
اون شب رو کلی رقصیدیم واقعا بهمون خوش گذشت داشتم با لامیسا میرقصیدم که تهیونگ اومد و بردش و وقتی من تنها بودم یکی اومد دستمو گرفت و منو برد...خیلی شلوغ و رنگی رنگی بود اصن نفهمیدم کیه
که منو برد طبقه بالا و وقتی روشو اینور کرد جیمین بود منو برد تو اتاق و چسبوندم به دیوار
*چطور تونستی لونا رو ببخشی اما منو نمیبخشی
+ولم کن
*ات ازت معذرت میخوام...ببخشید
+تو چطور تونستی از همون او....
داشتم حرف میزدم که نذاشت کامل بگم منو بوسید...هرچی سعی کردم نتونستم پسش بزنم پس منم همراهیش کردم
با جیمین اشتی کردیم
(یک هفته بعد)
(ویو ات)
این یک هفته خیلی هممون خوشحال بودیم دیگه با کوک حرف میزنم با لونا آشتی کردم با جیمینم مشکلی ندارم خیلی خوبم
(ویو جونگکوک)
تو این یک هفته نمیدونم چرا نمیخوام از لونا جدا شم...راستش منو لونا گفتیم با همیم تا از اون طریق جیمین و ات رو جدا کنیم...اما نمیدونم چرا نمیخوام اینکارو کنم...میخوام تا قیامت با لونا باشم...انگار عاشقش شدم!
(ویو لونا)
این یک هفته با جونگکوک کلی کارا کردیم تا ات و جیمین جدا شن اما تاثیری نداشت...دیگه خیلی از ات حرصم گرفته...من از جیمین خیلی خوشم میاد ولی از اون ته قلبم انگار یکی دیگه رو دوسش دارم هنوزم خودم نمیدونم واقعا چمه...امروز میخوام یکاری با ات کنم...از اینکه همه انقدر حواسشون بهش هست و دوسش دارن حرصم میگیره
ادامه دارد...
۱.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.