وقتی به زور ازدواج می کنی پارت ۶۳
۷ماه بعد
ا.ت :جیهوپپپپپپپپپپپپپ
هوسوک:عزیز دلم طاقت بیار الان می رسیم
هوسوک بیتر پاش رو روی پدال فشار داد
ا.ت:دی.......یگه ت...حمل ندا....رم
ا.ت:من د.....ا..رم می...میرم
هوسوک:رسیدیم
هوسوک ا.ت رسیدیم بیمارستان
هوسوک پیاده شد و ا.ت رو براید استایل بغل کرد برد داخل
و روی برانکار خوابوندش
هوسک:آقای دکتر بچه داره به دنیا میاد
دکتر :بله شما اینجا منتظر بمونید تا ما کارمون رو کنیم
هوسوک سر تکون داد
۳روز بعد
ا.ت ویو
یه پسر خیلی کیوت الان دارم توی بغلم داشت شیر می خورد و با چشمای شیشه ایش بهم نگاه می کرد
هوسوگ:خیلی خوشگله
ا.ت:حتی خوشکل تر از من
هوسوک که از اینکه ا.ت هنوز هم دنبال توجه بود خندش گرفت
هوسوک:نه هیچ کی به اندازه ی خوشکلی تو وجود نداره
ا.ت کمی رفت جلو... و ل...ب های هوسوک رو بوسید
هوسوک هر دوتاشون رو بغل کرد
هوسوک:خیلی دوستون دارم
ا.ت :جیهوپپپپپپپپپپپپپ
هوسوک:عزیز دلم طاقت بیار الان می رسیم
هوسوک بیتر پاش رو روی پدال فشار داد
ا.ت:دی.......یگه ت...حمل ندا....رم
ا.ت:من د.....ا..رم می...میرم
هوسوک:رسیدیم
هوسوک ا.ت رسیدیم بیمارستان
هوسوک پیاده شد و ا.ت رو براید استایل بغل کرد برد داخل
و روی برانکار خوابوندش
هوسک:آقای دکتر بچه داره به دنیا میاد
دکتر :بله شما اینجا منتظر بمونید تا ما کارمون رو کنیم
هوسوک سر تکون داد
۳روز بعد
ا.ت ویو
یه پسر خیلی کیوت الان دارم توی بغلم داشت شیر می خورد و با چشمای شیشه ایش بهم نگاه می کرد
هوسوگ:خیلی خوشگله
ا.ت:حتی خوشکل تر از من
هوسوک که از اینکه ا.ت هنوز هم دنبال توجه بود خندش گرفت
هوسوک:نه هیچ کی به اندازه ی خوشکلی تو وجود نداره
ا.ت کمی رفت جلو... و ل...ب های هوسوک رو بوسید
هوسوک هر دوتاشون رو بغل کرد
هوسوک:خیلی دوستون دارم
۵۳.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.