خدمت کار امارت من (پارت ۲)
رسیدیم امارت خیییییلی بزرگ بود
شوگا: خب دی به همه چی زل زدی بیا بریم
ا/ت: چمدونم چی؟
شوگا: خدمت کارا میارن
ا/ت: اها
دستمو گرفت و باخدش برد تو امارت اونجا یه اتاق نشونم داد منم رفتم تو وسایلمو چیدم
شوگا: بیا پایین باید چند نفرو بهت معرفی کنم
ا/ت: چشم شوگا ببخشید چشم ارباب (فاتحش خوندس)
رفتم پایین اونجا ششتا پسر قد بلند واستاده بودن
شوگا: این نامجونه ایشون رئیسه
ا/ت: خوشبختم
نامجون:........
شوگا: اینم جینه
و همین طوری معرفی کرد تا رسید به...
شوگا: اینم تهیونگه
تهیونگ: هه 😏یه هرزه اوردی شوگا
شوگا: 😐🖕
تهیونگ: ببینن ا/ت تو یه هرزه ای و تگه پاتو از گیلیمت دراز تر کنی دارم برات
ا/ت: ارباب تهیونگ خوشبختم 😊
شوگا: خب ا/ت میتونی بری
ا/ت: ممنون ارباب
رفتم اتاقم
ا/ت تو ذهنش: اه اه اه اینا چرا اینتطورین تازهاز شانس بده من تهیونگ اتاقش کنار اتاق منه(از خداتم باشه)
یهو تهیونگ درو مهکم باز کرد و یه لباس پرت کرد تو
تهیونگ: هی هرزه بپوشش و برو پایین کارتو شروع کن
ا/ت: چشم ارباب تهیونگ
رفتم پایین اونجا یه دخر رو دیدم که واستاده
یومی: سلام اسم من یومی هست اسم تو چیه
ا/ت: اسم من ا/ت هست
یومی: خب ا/ت تو الان باید واسه ارباب ها غذا درست کنی دنبالم بیا
دنبال یومی رفتم رسیدیم به یه در اتاقو که باز کرد پر مواد غذایی بود وقتی وارد شدم اونجا یه دره دیگه بود که توش اشبزی میکردن
یومی: باید کلی غذای رنگارنگ درست کنی
ا/ت: اوکی
دست به مار شدم کلی چیز میز درست کردم یومی هم کمکم کرد
یومی: خب ا/ت برو میزو اماده کن من غذا هارو میارم میزو که اماده کردی برو ارباب هارو صدا کن
ا/ت: باش رفتم
ا/ت: ارباب شوگااااااا
یهو درو باز کرد با یه ادم با موهای ژولیده پولیده مواجه شدم
شوگا: چته بابا خواب بودم
ا/ت: فرمایید پایین غذا امادس
رسیدم به ارباب تهیونگ اومدم دم اتاق که.......
شوگا: خب دی به همه چی زل زدی بیا بریم
ا/ت: چمدونم چی؟
شوگا: خدمت کارا میارن
ا/ت: اها
دستمو گرفت و باخدش برد تو امارت اونجا یه اتاق نشونم داد منم رفتم تو وسایلمو چیدم
شوگا: بیا پایین باید چند نفرو بهت معرفی کنم
ا/ت: چشم شوگا ببخشید چشم ارباب (فاتحش خوندس)
رفتم پایین اونجا ششتا پسر قد بلند واستاده بودن
شوگا: این نامجونه ایشون رئیسه
ا/ت: خوشبختم
نامجون:........
شوگا: اینم جینه
و همین طوری معرفی کرد تا رسید به...
شوگا: اینم تهیونگه
تهیونگ: هه 😏یه هرزه اوردی شوگا
شوگا: 😐🖕
تهیونگ: ببینن ا/ت تو یه هرزه ای و تگه پاتو از گیلیمت دراز تر کنی دارم برات
ا/ت: ارباب تهیونگ خوشبختم 😊
شوگا: خب ا/ت میتونی بری
ا/ت: ممنون ارباب
رفتم اتاقم
ا/ت تو ذهنش: اه اه اه اینا چرا اینتطورین تازهاز شانس بده من تهیونگ اتاقش کنار اتاق منه(از خداتم باشه)
یهو تهیونگ درو مهکم باز کرد و یه لباس پرت کرد تو
تهیونگ: هی هرزه بپوشش و برو پایین کارتو شروع کن
ا/ت: چشم ارباب تهیونگ
رفتم پایین اونجا یه دخر رو دیدم که واستاده
یومی: سلام اسم من یومی هست اسم تو چیه
ا/ت: اسم من ا/ت هست
یومی: خب ا/ت تو الان باید واسه ارباب ها غذا درست کنی دنبالم بیا
دنبال یومی رفتم رسیدیم به یه در اتاقو که باز کرد پر مواد غذایی بود وقتی وارد شدم اونجا یه دره دیگه بود که توش اشبزی میکردن
یومی: باید کلی غذای رنگارنگ درست کنی
ا/ت: اوکی
دست به مار شدم کلی چیز میز درست کردم یومی هم کمکم کرد
یومی: خب ا/ت برو میزو اماده کن من غذا هارو میارم میزو که اماده کردی برو ارباب هارو صدا کن
ا/ت: باش رفتم
ا/ت: ارباب شوگااااااا
یهو درو باز کرد با یه ادم با موهای ژولیده پولیده مواجه شدم
شوگا: چته بابا خواب بودم
ا/ت: فرمایید پایین غذا امادس
رسیدم به ارباب تهیونگ اومدم دم اتاق که.......
۱۱۱.۶k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.