رز وحشی... فیک تهیونگ
پارت:9
دستشو ب صورت تهدید وار جلو اون مرده گرفت و گفت:
+دفه اخرت باشه ب چیزایی ک مال منن دست میزنی
بعد از این حرف بازو منو گرفت و کشید و دنبال خودش برد
-هی دستم درد گرفت
اما انگار صدای منو نمیشنید
از بار بردم بیرون منم دیگه ساکت شده بودم
+سوار شو
-ببینید
+گفتم سوار شو(با داد
سرمو انداختم پایین و سوار ماشینش شدم
توی راه ب یکی زنگ زد و گفت:
+تو خودت برو
...
+ی کار مهم برام پیش اومد بزار برای دفه بعدی
...
+باشه پس خدافظ
...
"پایان تماس"
تا رسیدن ب خونه هیچ حرفی توی ماشین رد و بدل نشد
وقتی رسیدیم سریع ماشین رو پارک کرد و پیاده شد منم باهاش پیاده شدم
روبه یکی از نگهبانا گفت:
+ماشین رو ببر
به من نگاه کرد و گفت:
+توهم با من بیا
دنبالش راه افتادم رفتیم توی خونه دنبالش رفتم تا توی اون اتاقی ک اون شب بهم داد تا داخلش بمونم
+از این ب بعد همنیجا میمونی
خواستم چیزی بگم ک گفت:
+ب نفعته ک حرفی روی حرفم نیاری همین الانم نمیدونم چطور جلوی خودمو گرفتم که کاری باهات ندارم
خواست بره بیرون ک گفتم:
-من نمیخام اینجا بمونم من اصلا شما رو نمیشناسم
برگشت سمتم
توی چشماش نگاه کردم هنوز هم عصبی بود
قدم برداشت و اومد روبه روم وایساد
+اسمم رو ک میدونی 28سالمه تنها زندگی میکنم و مافیاهم چیز دیگه موند ک بخای بدونی
-تو مافیایی!؟
+چیه نکنه ازم میترسی
-چ..چرا باید ازت بترسم
+لکنت صدات ک اینو نمیگه
نگاهش کردم اما حرفی نزدم
+خب چند تا قانون هست
+1:دیگه نمیری بار
+2:هر چیزی میخای ب خودم بگو
+3:کسی بهت دست بزنه میمیره
+4:کسی نگاهت بکنه بازم میمیره
+5:و اگ تو کسی غیر از منو لمس کنی اونوقت...
بعدش دیگه چیزی نگفت
-اون وقت چی؟
+خودت میفهمی حالا هم استراحت کن
و از اتاق رفت بیرون
نشستم روی تخت و با خودم گفتم
-چ گیری داده ب من معلومم نیست با خودش چند چنده ی دقیقه عصبانیه ی دقیقا دستور میده ی بار قانون میگه
نفس عمیقی کشیدم
-دیگه دارم رد میدم
بازم لباس کارم تنم بود ب امید اینکه توی کمد لباس باشه بازش کردم اما خالی بود
یعنی بازم باید برم پیش اون اوففف
از اتاق رفتم بیرون و رفتم سمت اتاق اون
در زدم
+بیا تو
در رو باز کردم و دیدم فقط ی حوله دور کمرش هست و بالاتنش لخته یهو برگشتم
-چرا نمیگین لختین
+نپرسیدی
-میشه بهم ی لباس بدین
+اها واسه این اومدی
بعد از 1 مین اومد و پشت سرم وایساد
+برگرد
-نمیخام
دستم رو گرفت برگردوند سمت خودش
توی چشماش نگاه کردم موهاش خیس بود...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۰۰
کامنت:۵۰"باید بگم؟"
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
دستشو ب صورت تهدید وار جلو اون مرده گرفت و گفت:
+دفه اخرت باشه ب چیزایی ک مال منن دست میزنی
بعد از این حرف بازو منو گرفت و کشید و دنبال خودش برد
-هی دستم درد گرفت
اما انگار صدای منو نمیشنید
از بار بردم بیرون منم دیگه ساکت شده بودم
+سوار شو
-ببینید
+گفتم سوار شو(با داد
سرمو انداختم پایین و سوار ماشینش شدم
توی راه ب یکی زنگ زد و گفت:
+تو خودت برو
...
+ی کار مهم برام پیش اومد بزار برای دفه بعدی
...
+باشه پس خدافظ
...
"پایان تماس"
تا رسیدن ب خونه هیچ حرفی توی ماشین رد و بدل نشد
وقتی رسیدیم سریع ماشین رو پارک کرد و پیاده شد منم باهاش پیاده شدم
روبه یکی از نگهبانا گفت:
+ماشین رو ببر
به من نگاه کرد و گفت:
+توهم با من بیا
دنبالش راه افتادم رفتیم توی خونه دنبالش رفتم تا توی اون اتاقی ک اون شب بهم داد تا داخلش بمونم
+از این ب بعد همنیجا میمونی
خواستم چیزی بگم ک گفت:
+ب نفعته ک حرفی روی حرفم نیاری همین الانم نمیدونم چطور جلوی خودمو گرفتم که کاری باهات ندارم
خواست بره بیرون ک گفتم:
-من نمیخام اینجا بمونم من اصلا شما رو نمیشناسم
برگشت سمتم
توی چشماش نگاه کردم هنوز هم عصبی بود
قدم برداشت و اومد روبه روم وایساد
+اسمم رو ک میدونی 28سالمه تنها زندگی میکنم و مافیاهم چیز دیگه موند ک بخای بدونی
-تو مافیایی!؟
+چیه نکنه ازم میترسی
-چ..چرا باید ازت بترسم
+لکنت صدات ک اینو نمیگه
نگاهش کردم اما حرفی نزدم
+خب چند تا قانون هست
+1:دیگه نمیری بار
+2:هر چیزی میخای ب خودم بگو
+3:کسی بهت دست بزنه میمیره
+4:کسی نگاهت بکنه بازم میمیره
+5:و اگ تو کسی غیر از منو لمس کنی اونوقت...
بعدش دیگه چیزی نگفت
-اون وقت چی؟
+خودت میفهمی حالا هم استراحت کن
و از اتاق رفت بیرون
نشستم روی تخت و با خودم گفتم
-چ گیری داده ب من معلومم نیست با خودش چند چنده ی دقیقه عصبانیه ی دقیقا دستور میده ی بار قانون میگه
نفس عمیقی کشیدم
-دیگه دارم رد میدم
بازم لباس کارم تنم بود ب امید اینکه توی کمد لباس باشه بازش کردم اما خالی بود
یعنی بازم باید برم پیش اون اوففف
از اتاق رفتم بیرون و رفتم سمت اتاق اون
در زدم
+بیا تو
در رو باز کردم و دیدم فقط ی حوله دور کمرش هست و بالاتنش لخته یهو برگشتم
-چرا نمیگین لختین
+نپرسیدی
-میشه بهم ی لباس بدین
+اها واسه این اومدی
بعد از 1 مین اومد و پشت سرم وایساد
+برگرد
-نمیخام
دستم رو گرفت برگردوند سمت خودش
توی چشماش نگاه کردم موهاش خیس بود...ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۰۰
کامنت:۵۰"باید بگم؟"
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
۵۹.۷k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.