PT
راوی ویو
که صدایی اومد صدایه تیراندازی بود(بچها دشمنایه ته)
ات:*جیغ*
ته:ات اروم باش
ات:چطوری اروم باشم الا مارو میکشن شاسکول
ته:ات تو این وضعیتم حاضر جوابی میکنی
ات:اره
ات ویو
کع یه دفعه هزارتا ادم هیکلی وارد عمارت شدن
پایان ویو ات
ویو ته
از قبل میدونستم اون کای عوضی میخواد حمله کنه و از قبل همچی رو اماده کرده بودم کاری میکنم که کای دیگه تو لیست مافیاها نباشه(یعنی میکشتش)
چندتا از افرادم اومدن و
ته:ات روببرین
بعداز اینکه ات و بردن و خودمم شروع کردم کشتن کوک رفت افردایع کای و کشت و منم رفتم سراغ خود کای
پرش زمانی بعد کشتن کای و افرادش
که صدای داد ات اومد
ات: کوک تهیونگ ادم میکشین اره😡
پایان ته
راوی ویو
ته رو به بادیگارد
ته:مگه نگفتم ببرش برو پیش ماشین وایسا تامابیایم《داد》 (بادیگارد رفت پیش ماشین وایساد)
ات:جواب منو بدید کیم وَ جئون
کوک و ته:ام چ...چیز
ات:چیز
ته:خب من مافیام
ات:خب جئون اقای کیم جوابداد ولی کیم میدونم باهات چیکار کنم، جئون جواب بده😠
ته:اون دست راسته منه
ات:من باتو بودم
ات: سریع کوچه رو از اون تن لشایی که کشتین جمع کنین و تمیز شانس اوردین خونه از شهر ۱ونیم ساعت اینا دوره
ته باکاپیتان بادیگاردا تماس گرفتو: به بادیگاردات بگو سریع اونارو از تو کوچه جمع کنن و تمیز توهم به اونا تو تمیز کردن و جمع کردن اون ادما کمک میکنی اوکی
کاپیتان بادیگاردا:چشم قربان
وته گوشیو قطع کردو گذاشت تو جیبش
ات: اوکی میبینم به بقیه گفتین تنبیه شمارو انجام بدن باشه برا شما یچی دیگه دارم
(بچه ها نمیدونم اینو تو پارتای قبل گفتم یانه ولی خب اگه گفتم دوباره میگم مامان اتو کوک ک بابایه ته به خواطر سفر کاری رفتن کانادا و ۱ماه دیگه میان ومیتونن اونجا ماه
عسل رو بگزرونن) خب حالا برین وسایلتون رو جمع کنین بریم دریا سریع
همه رفتن وسایلاشونو جمع کردن و اومدن پایین
ات:خب وسایلتون روببرین تو ون
همه وسایلشون رو تو ون گذاشتن و یکی از بادیگاردایه ته داشت میروند
ات: خب کوک رفتیم تو میری چیزایه خنک میخری نبینم دختری بت به چسبه ، اوکی؟
کوک:اوکی
ات:ته رفتیم اونجا تو برام ضد افتاب بزن ، فهمیدی؟
ته:اره
ات:کوک توهم وقتی چیزایع خنک خریدی به ته کمک کن ضدافتاب باهم بزنین البته الا برا خودتون بزنین که سیاه نشه پوستتون چون من واقعا حساسم(این منم که رو ضد افتاب زدن حساسم یه دفعه داشتیم میرفتیم جایی من ضد افتابم گم شده بود گفتم من نمیام همه اومده بودن دنبال ضد افتاب من میگشتن تا اینکه مشکلم حل شد ) هردویه اونا شروع کردن به ضد افتاب زدن هرودشونم ۲کیلو ضد افتاب زدن
ات:ول کنین الا برام زد افتاب بزنین
کوک وته:اوک
وَشروع کردن به سرو صورت و دست وپاو همه جایه ات ضد افتاب زدن تا اینکه جایی نموند برایه ضد افتاب زدن
کوک:ات تا الا ۵ بسته ضد افتاب تموم کرد
ات:نکه شما نکردین
ته:خب رسیدیم پیاده شدن و رفتن
ات:کوک ول کن به اون بادیگاردی که مارو اورد بگو چیزایه خنک بیاره
کوک: باشه باشه
کوک رفتو به بادیگارد گفت وَچندتا بادیگاردی که ازونا محافظت میکردن اومدن و صندلی هایه کوک و ات و ته رو گذاشتن وقتی بادیگارد اومد ات و ته و کوک یکی ابمیوه هارو ازون ابمیوه ها برا خودشون برداشتن
کوک:آههه چقد خنکع عرفم خشک شد
ته:درست میگی برادر من
ات:شما کِی کار کردین که الا عرقتون خشک شه
ته و کوک باهم: از همون وقتی که هم برای خودمون ضد افتاب زدیم هم برایه شما
ات:عه حالا از کِی تاحالا ادن با ضد افتاب زدن عرق میکنه
کوک و ته:باشه ماتسلیمیم
ات:افرین
وَ . . . . . .
*******
بچع ها یادم رفته پارت چنده
لباس ات اسلایده سوم و پسرا تیشرت سفید و شلوارک تاپایین زانو مشکی پوشیده بودن
وَاینکه ببخشید دیر شد رفته بودم حموم از حموم اومدم یادم رفت بزارم بعد داشتم هری پاتر میدیدم به خواطر همین دیر شد
حمایییتتتت
که صدایی اومد صدایه تیراندازی بود(بچها دشمنایه ته)
ات:*جیغ*
ته:ات اروم باش
ات:چطوری اروم باشم الا مارو میکشن شاسکول
ته:ات تو این وضعیتم حاضر جوابی میکنی
ات:اره
ات ویو
کع یه دفعه هزارتا ادم هیکلی وارد عمارت شدن
پایان ویو ات
ویو ته
از قبل میدونستم اون کای عوضی میخواد حمله کنه و از قبل همچی رو اماده کرده بودم کاری میکنم که کای دیگه تو لیست مافیاها نباشه(یعنی میکشتش)
چندتا از افرادم اومدن و
ته:ات روببرین
بعداز اینکه ات و بردن و خودمم شروع کردم کشتن کوک رفت افردایع کای و کشت و منم رفتم سراغ خود کای
پرش زمانی بعد کشتن کای و افرادش
که صدای داد ات اومد
ات: کوک تهیونگ ادم میکشین اره😡
پایان ته
راوی ویو
ته رو به بادیگارد
ته:مگه نگفتم ببرش برو پیش ماشین وایسا تامابیایم《داد》 (بادیگارد رفت پیش ماشین وایساد)
ات:جواب منو بدید کیم وَ جئون
کوک و ته:ام چ...چیز
ات:چیز
ته:خب من مافیام
ات:خب جئون اقای کیم جوابداد ولی کیم میدونم باهات چیکار کنم، جئون جواب بده😠
ته:اون دست راسته منه
ات:من باتو بودم
ات: سریع کوچه رو از اون تن لشایی که کشتین جمع کنین و تمیز شانس اوردین خونه از شهر ۱ونیم ساعت اینا دوره
ته باکاپیتان بادیگاردا تماس گرفتو: به بادیگاردات بگو سریع اونارو از تو کوچه جمع کنن و تمیز توهم به اونا تو تمیز کردن و جمع کردن اون ادما کمک میکنی اوکی
کاپیتان بادیگاردا:چشم قربان
وته گوشیو قطع کردو گذاشت تو جیبش
ات: اوکی میبینم به بقیه گفتین تنبیه شمارو انجام بدن باشه برا شما یچی دیگه دارم
(بچه ها نمیدونم اینو تو پارتای قبل گفتم یانه ولی خب اگه گفتم دوباره میگم مامان اتو کوک ک بابایه ته به خواطر سفر کاری رفتن کانادا و ۱ماه دیگه میان ومیتونن اونجا ماه
عسل رو بگزرونن) خب حالا برین وسایلتون رو جمع کنین بریم دریا سریع
همه رفتن وسایلاشونو جمع کردن و اومدن پایین
ات:خب وسایلتون روببرین تو ون
همه وسایلشون رو تو ون گذاشتن و یکی از بادیگاردایه ته داشت میروند
ات: خب کوک رفتیم تو میری چیزایه خنک میخری نبینم دختری بت به چسبه ، اوکی؟
کوک:اوکی
ات:ته رفتیم اونجا تو برام ضد افتاب بزن ، فهمیدی؟
ته:اره
ات:کوک توهم وقتی چیزایع خنک خریدی به ته کمک کن ضدافتاب باهم بزنین البته الا برا خودتون بزنین که سیاه نشه پوستتون چون من واقعا حساسم(این منم که رو ضد افتاب زدن حساسم یه دفعه داشتیم میرفتیم جایی من ضد افتابم گم شده بود گفتم من نمیام همه اومده بودن دنبال ضد افتاب من میگشتن تا اینکه مشکلم حل شد ) هردویه اونا شروع کردن به ضد افتاب زدن هرودشونم ۲کیلو ضد افتاب زدن
ات:ول کنین الا برام زد افتاب بزنین
کوک وته:اوک
وَشروع کردن به سرو صورت و دست وپاو همه جایه ات ضد افتاب زدن تا اینکه جایی نموند برایه ضد افتاب زدن
کوک:ات تا الا ۵ بسته ضد افتاب تموم کرد
ات:نکه شما نکردین
ته:خب رسیدیم پیاده شدن و رفتن
ات:کوک ول کن به اون بادیگاردی که مارو اورد بگو چیزایه خنک بیاره
کوک: باشه باشه
کوک رفتو به بادیگارد گفت وَچندتا بادیگاردی که ازونا محافظت میکردن اومدن و صندلی هایه کوک و ات و ته رو گذاشتن وقتی بادیگارد اومد ات و ته و کوک یکی ابمیوه هارو ازون ابمیوه ها برا خودشون برداشتن
کوک:آههه چقد خنکع عرفم خشک شد
ته:درست میگی برادر من
ات:شما کِی کار کردین که الا عرقتون خشک شه
ته و کوک باهم: از همون وقتی که هم برای خودمون ضد افتاب زدیم هم برایه شما
ات:عه حالا از کِی تاحالا ادن با ضد افتاب زدن عرق میکنه
کوک و ته:باشه ماتسلیمیم
ات:افرین
وَ . . . . . .
*******
بچع ها یادم رفته پارت چنده
لباس ات اسلایده سوم و پسرا تیشرت سفید و شلوارک تاپایین زانو مشکی پوشیده بودن
وَاینکه ببخشید دیر شد رفته بودم حموم از حموم اومدم یادم رفت بزارم بعد داشتم هری پاتر میدیدم به خواطر همین دیر شد
حمایییتتتت
۱۲.۶k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.