تصور کن کوکی پارت ۵

نشستی پیش کوک
کوک:کلوچه ببین این دختره به زور خودش رو میخواد بندازه به من
کلوچه:مهم نیست عشقم
کوک:مطمعنا هر چیزی یا هر کاری میکنی تا منو و تو رو از هم جدا کنه
کلوچه:باش ولش کن
کوک:هر چیزی گفت هر کاری کرد منو ول نکن باشه?
کلوچه:باشه ولت نمیکنم
کوک:ممنون عشقم
کلوچه:کوک
کوک:جانم
کلوچه:راستش یک چیزی
کوک:چه چیزی
کلوچه:اون دختره
کوک:دیروز منو تو حیاط دید و یک چیزایی گفت ولی من باور نکردم
کوح:چی گفت هوم بگو ببینم
کلوچه:گفت که تو ........ تو یک بار به فاکش دادی و الآن هم امکان داره ازت باردار باشه
کوک:میدونی که الکیه دیگه آره?
کلوچه:سکوت
کوک:بگو که باور نکردی
کلوچه:آره آره باور نکردم
کوک:خوبه
کلوچه:می‌دونستی
کوک:چی میدونستم
کلوچه:که خیلی دوست دارم
کوک:هوم آره
کلوچه:خوبه
کوک:می‌دونستی
کلوچه:چیو
کوک:که منو نام و رام خودت کردی
کلوچه:آره می‌دونم
کوک:هوم خوبه
کلوچه:امشب ساعت ۸ بیا دنبالم بریم بیرون
کوک:باشه
کلوچه:با هم ها
کوک: خوب پس با کی من و تو دیگه?!
کلوچه:نه منظورم پسرا و دوست دخترتون که دوستای مننن اونا هم با ما بیان
کوک:باشه حالا کجا بریم
کلوچه:کجا بریم ، بریم پارک دیگه
کوک:باشه گفتم الآن کلابی چیزی میگی
کلوچه:من از اون جور ادم هاش نیستم
کوک:باشه بابا


تا پارت بعد بابای
لایک و مخصوصا نظر یادتون نره دوستون دارم