عشق ارباب۲
پارت ۱۰
کوک:این دوتا کلا وسیله خنده خوبین
ات:اوهوم
نشسته بودیم که بچه ها رسیدم
ات:سلامممم(ذوق)
همه:سلام اتتتت(ذوق)
ات همشون با کلی شوروذوق بغل کرد
کوک:اهممم منم اینجام آن خانوم تا حالا منو با این شوروذوق بغل نکردی
ات:خوب پرو میشی(خنده)
شوگا:ات عالی(آروم و👌نشون داد)
کوک:هعی شنیدم
شوگا:چیکار کنم (بیخیال)
کوک:هعییی من دیگه میرم بهم برخورد (داشت میرفت)
ات:خوب من شوگا رو به جای کوک بغل میکنم(داد و میخواد شوگا رو بغل کنه )
کوک:نه نه چرا شوگا من هستم (همدیگرو بغل میکنن)
تهیونگ:خوب دیگه بیا اینطرف من با زن داداش کار دارم
کوک:چیکار داری
تهیونگ:بماند
تهیونگ نشست پیش ات
ویو ات
تهیونگ:زن داداش (آرام)
ات:جانم
تهیونگ:نی نی ها کجان؟(آروم)
ات:خونه(آروم و لپ تهیونگ میکشه)
تهیونگ:چرا نیوردیشون ؟(آروم)
ات:چون خواب بودن (آروم)
تهیونگ:نمیشه برم دنبالشون بیارموش(آروم)
ات:اگه دوست داری برو ولی اذیت میشن بیا امشب خونه ما ببینشون (آروم)
تهیونگ:اوکی مرسی(آروم)
ات:خواهش(آروم)
داشت تهیونگ حرف میزد که کوک گوششو گرفت و کشید بالا
کوک:به زن من چی میگی
تهیونگ:آخ آخ بچه ولم کن
کوک:چی شد
تهیونگ:احتراما از بین رفته بچه ازت بزرگترم ولم کن آخ
کوک:خوب چی میگفتی
ات:کوک ولش کن (خنده)
کوک:نه اول جواب منو بده این بچه
تهیونگ:هیچی بابا گفتم چرا بچه ها رو نیوردی
کوک:آفرین (ولش کرد)
کوک:خوشگلای بابا خواب بودن
تهیونگ:میدونم زن داداش گفت
کوک:آفرین
اون شب خیلی خوش گذشت منم مثل بچه ها تاتی تاتی میتونستم راه برم رفتیم خونه که مثل اینکه اون همه خوشی دوباره نابود شد رفتیم تو که...
کوک:این دوتا کلا وسیله خنده خوبین
ات:اوهوم
نشسته بودیم که بچه ها رسیدم
ات:سلامممم(ذوق)
همه:سلام اتتتت(ذوق)
ات همشون با کلی شوروذوق بغل کرد
کوک:اهممم منم اینجام آن خانوم تا حالا منو با این شوروذوق بغل نکردی
ات:خوب پرو میشی(خنده)
شوگا:ات عالی(آروم و👌نشون داد)
کوک:هعی شنیدم
شوگا:چیکار کنم (بیخیال)
کوک:هعییی من دیگه میرم بهم برخورد (داشت میرفت)
ات:خوب من شوگا رو به جای کوک بغل میکنم(داد و میخواد شوگا رو بغل کنه )
کوک:نه نه چرا شوگا من هستم (همدیگرو بغل میکنن)
تهیونگ:خوب دیگه بیا اینطرف من با زن داداش کار دارم
کوک:چیکار داری
تهیونگ:بماند
تهیونگ نشست پیش ات
ویو ات
تهیونگ:زن داداش (آرام)
ات:جانم
تهیونگ:نی نی ها کجان؟(آروم)
ات:خونه(آروم و لپ تهیونگ میکشه)
تهیونگ:چرا نیوردیشون ؟(آروم)
ات:چون خواب بودن (آروم)
تهیونگ:نمیشه برم دنبالشون بیارموش(آروم)
ات:اگه دوست داری برو ولی اذیت میشن بیا امشب خونه ما ببینشون (آروم)
تهیونگ:اوکی مرسی(آروم)
ات:خواهش(آروم)
داشت تهیونگ حرف میزد که کوک گوششو گرفت و کشید بالا
کوک:به زن من چی میگی
تهیونگ:آخ آخ بچه ولم کن
کوک:چی شد
تهیونگ:احتراما از بین رفته بچه ازت بزرگترم ولم کن آخ
کوک:خوب چی میگفتی
ات:کوک ولش کن (خنده)
کوک:نه اول جواب منو بده این بچه
تهیونگ:هیچی بابا گفتم چرا بچه ها رو نیوردی
کوک:آفرین (ولش کرد)
کوک:خوشگلای بابا خواب بودن
تهیونگ:میدونم زن داداش گفت
کوک:آفرین
اون شب خیلی خوش گذشت منم مثل بچه ها تاتی تاتی میتونستم راه برم رفتیم خونه که مثل اینکه اون همه خوشی دوباره نابود شد رفتیم تو که...
۵.۸k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.