پارت۳۱
پارت۳۱
#جدال عشق
دستی روی شونم حس کردم
برگشتم
و با قیافه ی مهربون لوکا مواجه شدم
× هی ببین کی اینجاست
× دلم واست تنگ شده بود
لبخندی زدم
+ منم
+ تو تنها چیزی هستی که توی این عمارت دوست دارم ببینمش
+ منم دلم واست تنگ شده بود
اومد جلو بغلم کرد
و آروم آروم میزد به پشتم
× خونه چطور بود؟
× خوش گذشت؟
× ایکا که اذیتت نکرد؟
دستم کشیده شد و یک دفعه با شدت از بغلش پرت شدم بیرون
ایکا فریاد کشید
_ مگه به تو ربطی هم داره
دستمو کشید وبه طرف عمارت حرکت کرد سرعتش انقدر زیاد بود که
من تقریبا داشتم می دویدم
+ ایکا چه خبرته؟
دستمو کشیدم
اما انگار فایده ای نداشت
پله ها رو دو تا یکی طی میکرد
و من نمیتونستم بهش برسم
چند باری نزدیک بود زمین بخورم
وارد اتاق شدیم
منو روی تخت پرت کرد
از درد آخی کشیدم
با جیغ گفتم:
+ میشه بگی چته؟
دستی توی موهای مشکیش کشید
_ من
نفسی کشید و عصبی گفت:
_ تو به من لعنتی اجازه نمیدی بهت دست بزنم
_ بعد
_ اونجوری توی بغل اون بودی
بلند شدم و اشک توی چشمام جمع شد
به خودم اشاره کردم
+ تو منو به چشم یه هرزه میبینی؟
خندیدم
+ میدونی چرا؟ چرا بغلش کردم؟
+ چون به چشم یه دوست میبینمش
+ چون
اشکام پایین ریختن
+ چون تنها خوبی ایه که تو این عمارت شوم وجود داره
تک خنده ای زدم
+ نترس هرزه نیستم آبرو تو نمیبرم
از کنارش رد شدم خواستم برم بیرون حالم خیلی بد بود
دستمو کشید
_ من
ابرو هاشو باال انداخت
_ من میشم دوستت
اشک توی چشماش جمع شد
_ میشه فقط اونو نبینی، فراموشش کنی، حذفش کنی، انگار که اصال
وجود نداشته
با خواهش گفت:
_ میشه؟
چشمام از تعجب گرد شده بودن
به گوش های خودم شک داشتم
داشتم درست میشنیدم؟
این کسی که جلوی من ایستاده همون ایکای همیشگیه؟
به خودم اومدم و دستمو از توی دستش بیرون کشیدم
دوری به چشمام دادم
+ دوستم بشی؟
+ تو کسی هستی که توی این عمارت بیشتر ازش متنفرم و تنها کسی
که دوست ندارم ببینمش
انگار چیزی درون چشماش شکست
افتاده شد
بال فاصله از حرفم پشیمون شدم
انگار قلبم با حرفم شکست
شکست تا بهم بگه حقیقت نداره
اشک از چشماش جاری شد
اولین بار بود که اشک این شیطان دوست داشتنی رو میدیدم
انگار بیشتر از اون خودم داشتم عذاب میکشیدم
جلو رفتم
دستمو جلو بردم و روی صورتش کشیدم
+ داری گریه میکنی؟ چرا؟
با بغض گفت:
_ میدونم خیلی بهت بد کردم
_ اما
تو چشمام نگاه کرد
_ انقدر ازم بدت میاد؟
تو چشماش خیره شدم
+ تو، دوستم داری؟…
#جدال عشق
دستی روی شونم حس کردم
برگشتم
و با قیافه ی مهربون لوکا مواجه شدم
× هی ببین کی اینجاست
× دلم واست تنگ شده بود
لبخندی زدم
+ منم
+ تو تنها چیزی هستی که توی این عمارت دوست دارم ببینمش
+ منم دلم واست تنگ شده بود
اومد جلو بغلم کرد
و آروم آروم میزد به پشتم
× خونه چطور بود؟
× خوش گذشت؟
× ایکا که اذیتت نکرد؟
دستم کشیده شد و یک دفعه با شدت از بغلش پرت شدم بیرون
ایکا فریاد کشید
_ مگه به تو ربطی هم داره
دستمو کشید وبه طرف عمارت حرکت کرد سرعتش انقدر زیاد بود که
من تقریبا داشتم می دویدم
+ ایکا چه خبرته؟
دستمو کشیدم
اما انگار فایده ای نداشت
پله ها رو دو تا یکی طی میکرد
و من نمیتونستم بهش برسم
چند باری نزدیک بود زمین بخورم
وارد اتاق شدیم
منو روی تخت پرت کرد
از درد آخی کشیدم
با جیغ گفتم:
+ میشه بگی چته؟
دستی توی موهای مشکیش کشید
_ من
نفسی کشید و عصبی گفت:
_ تو به من لعنتی اجازه نمیدی بهت دست بزنم
_ بعد
_ اونجوری توی بغل اون بودی
بلند شدم و اشک توی چشمام جمع شد
به خودم اشاره کردم
+ تو منو به چشم یه هرزه میبینی؟
خندیدم
+ میدونی چرا؟ چرا بغلش کردم؟
+ چون به چشم یه دوست میبینمش
+ چون
اشکام پایین ریختن
+ چون تنها خوبی ایه که تو این عمارت شوم وجود داره
تک خنده ای زدم
+ نترس هرزه نیستم آبرو تو نمیبرم
از کنارش رد شدم خواستم برم بیرون حالم خیلی بد بود
دستمو کشید
_ من
ابرو هاشو باال انداخت
_ من میشم دوستت
اشک توی چشماش جمع شد
_ میشه فقط اونو نبینی، فراموشش کنی، حذفش کنی، انگار که اصال
وجود نداشته
با خواهش گفت:
_ میشه؟
چشمام از تعجب گرد شده بودن
به گوش های خودم شک داشتم
داشتم درست میشنیدم؟
این کسی که جلوی من ایستاده همون ایکای همیشگیه؟
به خودم اومدم و دستمو از توی دستش بیرون کشیدم
دوری به چشمام دادم
+ دوستم بشی؟
+ تو کسی هستی که توی این عمارت بیشتر ازش متنفرم و تنها کسی
که دوست ندارم ببینمش
انگار چیزی درون چشماش شکست
افتاده شد
بال فاصله از حرفم پشیمون شدم
انگار قلبم با حرفم شکست
شکست تا بهم بگه حقیقت نداره
اشک از چشماش جاری شد
اولین بار بود که اشک این شیطان دوست داشتنی رو میدیدم
انگار بیشتر از اون خودم داشتم عذاب میکشیدم
جلو رفتم
دستمو جلو بردم و روی صورتش کشیدم
+ داری گریه میکنی؟ چرا؟
با بغض گفت:
_ میدونم خیلی بهت بد کردم
_ اما
تو چشمام نگاه کرد
_ انقدر ازم بدت میاد؟
تو چشماش خیره شدم
+ تو، دوستم داری؟…
۷.۹k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.