فیک ازدواج اجباری پارت ۱۱
بریم ادامه
از دادگاه خارج شدیم و سوار ماشین شدیم یونگی سوجین زو گذاشت صندلی عقب ماشین
یونگی = سوجین دوست داری جایی بریم بهت خوش بگذره
سوجین = آره خیلی دوست دارم آخرین بار با مامان و بابام رفت
با این حرف سوجین لباش رو داد جلو که فهمیدن میخواد گربه کنه
یونگی = باشه الان میریم ی جای خیلی خوب که بهت خوش بگذره
سوجین شروع به خنده کرد منم راضی از حرفی که زدم نشستم توی ماشین که دیدم ا.ت اخماش توی هم
یونگی =ا.ت جرا اخمات توی همه چیزی شده نارحتی
ا.ت= نه ناراحت نیستم وقتی اون زنه داشت با چشماش قورتت میداد هیچی بهش نگفتی
با حرف ا.ت تعجب کرد
یونگی= الان حسودی کردی
ا.ت= نه فقد برو
یونگی = باشه
ماشین رو روشن کردم و حرکت کردم به طرف یکی از فروشگاه های لباس تا لباس برای سوجین بخرم لباسش پاره بود رسیدم دم فروشگاه
ا.ت= یونگی برای چی اومدی فروشگاه
یونگی = براش سجین لباس بخرم
ا.ت= چه کار خوبی پس زود باش که سلیقه من خیلی خوبه
با ا.ت پیاده شدیم و سوجین رو از صندلی عقب آوردم پایین باهم دیگه وارد فروشگاه شدیم رفتیم توی یکی از مغازه ها که لباس بچگونه بود که فروشنده اومد به طرف ما
فروشنده = خیلی خوش اومدید چه کمکی میتونم بهتون کنم
یونگی = ما ی لباس برای ی همچین سازی میخوایم
زن سرتا پای سجین رو نگاه کرد و با دست اشاره کرد به آخر سالن
فروشنده = بفرمایید اونجا
یونگی = ممنون
خوب اینم پارت جدید امید وارم خوشتون بیاد 😅😅😅😅😅😅😅😆
از دادگاه خارج شدیم و سوار ماشین شدیم یونگی سوجین زو گذاشت صندلی عقب ماشین
یونگی = سوجین دوست داری جایی بریم بهت خوش بگذره
سوجین = آره خیلی دوست دارم آخرین بار با مامان و بابام رفت
با این حرف سوجین لباش رو داد جلو که فهمیدن میخواد گربه کنه
یونگی = باشه الان میریم ی جای خیلی خوب که بهت خوش بگذره
سوجین شروع به خنده کرد منم راضی از حرفی که زدم نشستم توی ماشین که دیدم ا.ت اخماش توی هم
یونگی =ا.ت جرا اخمات توی همه چیزی شده نارحتی
ا.ت= نه ناراحت نیستم وقتی اون زنه داشت با چشماش قورتت میداد هیچی بهش نگفتی
با حرف ا.ت تعجب کرد
یونگی= الان حسودی کردی
ا.ت= نه فقد برو
یونگی = باشه
ماشین رو روشن کردم و حرکت کردم به طرف یکی از فروشگاه های لباس تا لباس برای سوجین بخرم لباسش پاره بود رسیدم دم فروشگاه
ا.ت= یونگی برای چی اومدی فروشگاه
یونگی = براش سجین لباس بخرم
ا.ت= چه کار خوبی پس زود باش که سلیقه من خیلی خوبه
با ا.ت پیاده شدیم و سوجین رو از صندلی عقب آوردم پایین باهم دیگه وارد فروشگاه شدیم رفتیم توی یکی از مغازه ها که لباس بچگونه بود که فروشنده اومد به طرف ما
فروشنده = خیلی خوش اومدید چه کمکی میتونم بهتون کنم
یونگی = ما ی لباس برای ی همچین سازی میخوایم
زن سرتا پای سجین رو نگاه کرد و با دست اشاره کرد به آخر سالن
فروشنده = بفرمایید اونجا
یونگی = ممنون
خوب اینم پارت جدید امید وارم خوشتون بیاد 😅😅😅😅😅😅😅😆
۱۳.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.