"مغز در اتش"
"مغز در اتش"
روز جمعه موقع خوندن گزارش هفتگی نوبت به معرفی بیماری رسید که نیاز به تعویض خون داشت. دختر ٢٥ ساله ای که یک ماه پیش بخاطر عمل تومور خوش خیم تخمدان (تراتوم) بستری و بدنبال اون، دچار تغییرات خلق و خو، اختلالات حرکتی و رفتارهای تهاجمی شده و به پرستاران و بقیه کادر اورژانس حمله کرده بود. در ابتدا فکر میکردند دچار مشکل روانی شده ولی بعد با تشخیص یک نوع خاص التهاب مغز از نوع "خود ایمنی" بستری شده بود... کمی بعد ربکا با مقاله ای وارد دفتر کارم شد. گفتم: من تابحال چیزی در مورد این بیماری نشنیده بودم، اونم گفت تا قبل از برخورد با این مورد اطلاعی در موردش نداشته ولی از اونجایی که هفته اینده من در سرویس بانک خون کار میکنم خوبه که مقاله رو بخونم..
- [ ] وقتی وارد اتاق شدم، کلاریس در حین تعویض خون خواب بود، در حالیکه دست هاش به دو طرف تخت بسته شده بود. مادرش که زن چهل و چند ساله ای بود دستش رو تو دست گرفته و همزمان مشغول صحبت با رزیدنت نورولوژی بود و برخلاف کلاریس که اضافه وزن قابل توجهی داشت، خیلی زیبا و خوش اندام به نظر میرسید و با موهای صافش شبیه یک باربی تمام عیار بود. رزیدنت نورولوژی از من خواست که بیرون اتاق با هم صحبت کنیم. از اینکه پیشرفت زیادی در وضعیت کلاریس دیده نمیشد ناراضی بود. راستش خود من هم معتقد بودم که باید درمانهای ردیف دوم رو اضافه کرد ولی ظاهرا شرکت های بیمه قبول نمیکردند...
- [ ] "کارن" رزیدنتی که در جریان بیماری کلاریس بود وارد دفتر کارم شد، تا حالش رو بپرسه و گفت: گویا دختر دیگه ای که درگیر این بیماری بوده خاطراتش رو در اینمورد نوشته و فیلمی هم از روش ساخته شده بنام "مغز در اتش"...
- [ ] فیلم در مورد دختر خبرنگاریه بنام "سوزانا کاهالان" که دچار علایمی مثل توهمات بینایی، شنوایی و تشنج میشه و به روانپزشک مراجعه میکنه. ابتدا براش تشخیص بیماری بای پولار (دو قطبی) و بعد "اسکیزوفرنی" داده میشه . پزشکان بخش نورولوژی که از تشخیص بیماری که در این مرحله سبب اختلال حرکتی شدید شده عاجز شده بودن، تصمیم میگیرن به بخش روانی انتقالش بدن، تا اینکه پزشکی بنام دکتر "نجار" بیماری رو تشخیص و برای پدر و مادر سوزانا به زبان ساده توضیح میده که "سیستم ایمنی" که در واقع نقش دفاع در مقابل بیماریهای عفونی و سرطان ها رو داره، به مغز با وجود اینکه یک بافت خودیه حمله میکنه، مثل سربازهایی که بجای دفاع در مقابل دشمن مردم خودشون رو مورد هدف قرار بدن و بعبارتی مغز در اتش قرار گرفته.....در پایان سوزانا که بعد از یک سال بهبودی پیدا کرده، میگه که مجبور بوده همه چیز رو از اول یاد بگیره، راه رفتن، حرف زدن و حتا لبخند زدن،... و اینکه داستانش رو نوشته چون فکر میکرده خیلی از افراد مبتلا به این بیماریِ قابل درمان با تشخیص نادرست اختلالات روانی، فرصت درمان پیدا نمیکنن.... همون سوالی که من از خودم میپرسم. این بیماری که در دخترهای جوان بین ٢٥-١٥ سال دیده میشه اولین بار در سال ٢٠٠٧ تشخیص داده شده و ٣٠٪ بیماران همزمان یک تومور خوش خیم تخمدان (تراتوم) دارن.
- [ ] وارد اتاق میشم، خون کلاریس در حال تعویض شدنه. در اواخر پروسه مادر کلاریس دسته گلی رو بهش نشون میده و میپرسه: -دخترم این چه رنگیه؟ -ززززرررد - افرین عزیزم، حالا این یکی چه رنگیه؟ -زرد. -نه عزیزم این یکی؟ -ببننففش. -بهت افتخار میکنم.... و من در دلم ارزو میکنم که کلاریس هم مثل سوزانا بتونه روزی بهبودی کاملش رو بدست بیاره. هر چند که ممکنه راه درازی در پیش داشته باشه....
#ژینوس_صارمیان
https://t.me/Jsaremianmd
روز جمعه موقع خوندن گزارش هفتگی نوبت به معرفی بیماری رسید که نیاز به تعویض خون داشت. دختر ٢٥ ساله ای که یک ماه پیش بخاطر عمل تومور خوش خیم تخمدان (تراتوم) بستری و بدنبال اون، دچار تغییرات خلق و خو، اختلالات حرکتی و رفتارهای تهاجمی شده و به پرستاران و بقیه کادر اورژانس حمله کرده بود. در ابتدا فکر میکردند دچار مشکل روانی شده ولی بعد با تشخیص یک نوع خاص التهاب مغز از نوع "خود ایمنی" بستری شده بود... کمی بعد ربکا با مقاله ای وارد دفتر کارم شد. گفتم: من تابحال چیزی در مورد این بیماری نشنیده بودم، اونم گفت تا قبل از برخورد با این مورد اطلاعی در موردش نداشته ولی از اونجایی که هفته اینده من در سرویس بانک خون کار میکنم خوبه که مقاله رو بخونم..
- [ ] وقتی وارد اتاق شدم، کلاریس در حین تعویض خون خواب بود، در حالیکه دست هاش به دو طرف تخت بسته شده بود. مادرش که زن چهل و چند ساله ای بود دستش رو تو دست گرفته و همزمان مشغول صحبت با رزیدنت نورولوژی بود و برخلاف کلاریس که اضافه وزن قابل توجهی داشت، خیلی زیبا و خوش اندام به نظر میرسید و با موهای صافش شبیه یک باربی تمام عیار بود. رزیدنت نورولوژی از من خواست که بیرون اتاق با هم صحبت کنیم. از اینکه پیشرفت زیادی در وضعیت کلاریس دیده نمیشد ناراضی بود. راستش خود من هم معتقد بودم که باید درمانهای ردیف دوم رو اضافه کرد ولی ظاهرا شرکت های بیمه قبول نمیکردند...
- [ ] "کارن" رزیدنتی که در جریان بیماری کلاریس بود وارد دفتر کارم شد، تا حالش رو بپرسه و گفت: گویا دختر دیگه ای که درگیر این بیماری بوده خاطراتش رو در اینمورد نوشته و فیلمی هم از روش ساخته شده بنام "مغز در اتش"...
- [ ] فیلم در مورد دختر خبرنگاریه بنام "سوزانا کاهالان" که دچار علایمی مثل توهمات بینایی، شنوایی و تشنج میشه و به روانپزشک مراجعه میکنه. ابتدا براش تشخیص بیماری بای پولار (دو قطبی) و بعد "اسکیزوفرنی" داده میشه . پزشکان بخش نورولوژی که از تشخیص بیماری که در این مرحله سبب اختلال حرکتی شدید شده عاجز شده بودن، تصمیم میگیرن به بخش روانی انتقالش بدن، تا اینکه پزشکی بنام دکتر "نجار" بیماری رو تشخیص و برای پدر و مادر سوزانا به زبان ساده توضیح میده که "سیستم ایمنی" که در واقع نقش دفاع در مقابل بیماریهای عفونی و سرطان ها رو داره، به مغز با وجود اینکه یک بافت خودیه حمله میکنه، مثل سربازهایی که بجای دفاع در مقابل دشمن مردم خودشون رو مورد هدف قرار بدن و بعبارتی مغز در اتش قرار گرفته.....در پایان سوزانا که بعد از یک سال بهبودی پیدا کرده، میگه که مجبور بوده همه چیز رو از اول یاد بگیره، راه رفتن، حرف زدن و حتا لبخند زدن،... و اینکه داستانش رو نوشته چون فکر میکرده خیلی از افراد مبتلا به این بیماریِ قابل درمان با تشخیص نادرست اختلالات روانی، فرصت درمان پیدا نمیکنن.... همون سوالی که من از خودم میپرسم. این بیماری که در دخترهای جوان بین ٢٥-١٥ سال دیده میشه اولین بار در سال ٢٠٠٧ تشخیص داده شده و ٣٠٪ بیماران همزمان یک تومور خوش خیم تخمدان (تراتوم) دارن.
- [ ] وارد اتاق میشم، خون کلاریس در حال تعویض شدنه. در اواخر پروسه مادر کلاریس دسته گلی رو بهش نشون میده و میپرسه: -دخترم این چه رنگیه؟ -ززززرررد - افرین عزیزم، حالا این یکی چه رنگیه؟ -زرد. -نه عزیزم این یکی؟ -ببننففش. -بهت افتخار میکنم.... و من در دلم ارزو میکنم که کلاریس هم مثل سوزانا بتونه روزی بهبودی کاملش رو بدست بیاره. هر چند که ممکنه راه درازی در پیش داشته باشه....
#ژینوس_صارمیان
https://t.me/Jsaremianmd
۶.۱k
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.