می نشینم و به فنجان قهوه ام خیره می شوم
مینشینم و به فنجان قهوهام خیره میشوم
نشماردهام چند بار شده ولی به گمانم هرروز
این کار را در نصفه شبی یا سحری انجام میدهم
بر صندلی چوبی رنگ پریده کنار اتاق روبهروی پنجره
مینشینم قهوهای میریزم و آنقدر به آن خیره میشوم
تا سرد شود سپس به گلدان کنار اتاق قهوه سرد شده را
میریزم آنقدر قهوهها که سرد شدند اما تو همچنان نیامدی .
نشماردهام چند بار شده ولی به گمانم هرروز
این کار را در نصفه شبی یا سحری انجام میدهم
بر صندلی چوبی رنگ پریده کنار اتاق روبهروی پنجره
مینشینم قهوهای میریزم و آنقدر به آن خیره میشوم
تا سرد شود سپس به گلدان کنار اتاق قهوه سرد شده را
میریزم آنقدر قهوهها که سرد شدند اما تو همچنان نیامدی .
۹۶۸
۲۶ آذر ۱۴۰۳