🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 121
#paniz
همین که شومینه روشن شد ماگ پر از قهوه رو دستش دادم
پانیذ:بخور گرم میشی
تو بغلش رفتم سرم گذاشتم رو تخت سینه اش
رضا:ممنونمم گلم
قلپی از قهوه ام خوردم و انگشتام دور لیوارن گذاشتم تا گرم بشه
پانید:امشب خیلی خوب بود من بیخودی استرس داشتم
موهام نوازش کرد
رضا:اره ولی امشب یه جور دیگه خوشحال بودی
پانید:اومم
یکم دیگه از قهوه مون خوردیم و من کم کم چشام گرم میشدن واسه خوابیدن ولی خمار بودم
ماگ شو گذاشت رو میز و روبه من لب زد
رضا: توله خابد میاد
خمار لب زدم
پانیذ:خیلییی
رضا:حیفف شد که
لب ورچیده نگاش کردم که طاقت نیاورد لب زد
رضا:باشهه هر چی تو بگی بریم بالا بخابیم
سری تکون دادم رفتیم بالا تا بخابیم هم شیطنتم گل کرده بود هم خمار خاب بودم
مگه میشد هر دو حس به وجود بیاد اخه
رضا رف پکیج رو روشن کنه تا شوفاژ های اتاق هم روشن بشه
از کمد یکی از تیشرتاش برداشتم همونجا عوض کردم
جلو اینه وایستادم تیشرت سفید یقه اش گشاد بود و حتی قدش تا رونم میرسید
موهام شونه کردم شونه رو گذاشتم رو میز که در باز شد رضا اومد تو
رضا:بخابیم خانم گلل
چشام رو هم گذاشتم که در بست تیشرتش دراورد
و با هم به سمت تخت رفتیم دراز کشیدیم سرم رو بازوش گذاشتم دستم گداشتم رو سینه اش
انکار به این روش عادت کرده بودم و اگر سرم رو بالشت بود خابم نمیبرد
یه چیزی مث مورفینی یا موادی بود که بهش وابسته بودم سیب گلوش بوسیدم
چشام بستم و اروم لب زدم
پانید:دوست دارم
اخرین چیزی که فهمیدم این بود که سرش برد تو گودی گردنم و خابیدم.....
#leoreza
نور خودشید میوفتاد رو صورتش و زیباییش چند برابر میکرد
تار موهاش بین انگشتام پیچ میدادم
وقتی نور میوفتاد رو صورتش برق میزد
مژهاش قشنگ دیده میشد
لبای قلولی به صورتی میزد و یه ترکیب قشنگ ایجاد میکرد تو صورتش
بین شیقیقه هاش بوسیدم باید یه دوشی میگرفتم اول رفتم یه دوش 20 دقیقه ای گرفتم
شلوارک طوسیم پوشیدم حوله رو شونه ام انداختم رفتم پایین تا صبحونه رو اماده کنم
تصمیم گرفتم صبحونه رو تو بالکن کلبه بچینم و میز 2 نفره ای داشت هر هفته یکی رو میفرستادم هم تمیز کنه هم یخچال رو پر کنه از کره و پنیر تا خامه و مربا های جورباجور چیدم و در اخر یه نیمرو زدم گذاشتم رو میز
به سمت بالا رفتم تا پانیذ بیدار کنم از سرویس اومد بیرون.....
پارت 121
#paniz
همین که شومینه روشن شد ماگ پر از قهوه رو دستش دادم
پانیذ:بخور گرم میشی
تو بغلش رفتم سرم گذاشتم رو تخت سینه اش
رضا:ممنونمم گلم
قلپی از قهوه ام خوردم و انگشتام دور لیوارن گذاشتم تا گرم بشه
پانید:امشب خیلی خوب بود من بیخودی استرس داشتم
موهام نوازش کرد
رضا:اره ولی امشب یه جور دیگه خوشحال بودی
پانید:اومم
یکم دیگه از قهوه مون خوردیم و من کم کم چشام گرم میشدن واسه خوابیدن ولی خمار بودم
ماگ شو گذاشت رو میز و روبه من لب زد
رضا: توله خابد میاد
خمار لب زدم
پانیذ:خیلییی
رضا:حیفف شد که
لب ورچیده نگاش کردم که طاقت نیاورد لب زد
رضا:باشهه هر چی تو بگی بریم بالا بخابیم
سری تکون دادم رفتیم بالا تا بخابیم هم شیطنتم گل کرده بود هم خمار خاب بودم
مگه میشد هر دو حس به وجود بیاد اخه
رضا رف پکیج رو روشن کنه تا شوفاژ های اتاق هم روشن بشه
از کمد یکی از تیشرتاش برداشتم همونجا عوض کردم
جلو اینه وایستادم تیشرت سفید یقه اش گشاد بود و حتی قدش تا رونم میرسید
موهام شونه کردم شونه رو گذاشتم رو میز که در باز شد رضا اومد تو
رضا:بخابیم خانم گلل
چشام رو هم گذاشتم که در بست تیشرتش دراورد
و با هم به سمت تخت رفتیم دراز کشیدیم سرم رو بازوش گذاشتم دستم گداشتم رو سینه اش
انکار به این روش عادت کرده بودم و اگر سرم رو بالشت بود خابم نمیبرد
یه چیزی مث مورفینی یا موادی بود که بهش وابسته بودم سیب گلوش بوسیدم
چشام بستم و اروم لب زدم
پانید:دوست دارم
اخرین چیزی که فهمیدم این بود که سرش برد تو گودی گردنم و خابیدم.....
#leoreza
نور خودشید میوفتاد رو صورتش و زیباییش چند برابر میکرد
تار موهاش بین انگشتام پیچ میدادم
وقتی نور میوفتاد رو صورتش برق میزد
مژهاش قشنگ دیده میشد
لبای قلولی به صورتی میزد و یه ترکیب قشنگ ایجاد میکرد تو صورتش
بین شیقیقه هاش بوسیدم باید یه دوشی میگرفتم اول رفتم یه دوش 20 دقیقه ای گرفتم
شلوارک طوسیم پوشیدم حوله رو شونه ام انداختم رفتم پایین تا صبحونه رو اماده کنم
تصمیم گرفتم صبحونه رو تو بالکن کلبه بچینم و میز 2 نفره ای داشت هر هفته یکی رو میفرستادم هم تمیز کنه هم یخچال رو پر کنه از کره و پنیر تا خامه و مربا های جورباجور چیدم و در اخر یه نیمرو زدم گذاشتم رو میز
به سمت بالا رفتم تا پانیذ بیدار کنم از سرویس اومد بیرون.....
۱۱.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.