Parth ¹⁵🥀🍷
Parth ¹⁵🥀🍷
The fierce lord of🥀🍷
ا.ت با وضع خراب و بدن شلاق خورده و کبود به اتاقش برگشت و رو تخت ولو شد که یهو حالش بد میشه و سریع به سمت دستشویی میره و زمان زیادی اونجا میمونه ....
که معلوم میشه ا.ت تمام مدت داشته اونجا استفراغ میکرده و حالش بد بوده ...
بعداز مدتی بیرون میاد و دوباره حالش بد میشه و بر میگرده ....
از تو اتاق ا.ت سرو صدا هایی میومد که از رفت و آمد اون بود از شدت بد حالی به اجسام تو اتاق بر میخورد و اونجا بهم ریخته میشد ...
شوگا که صدای این هارو شنید زود به بالا میره و تمام ماجرا رو میبینه.
اون که اصلا از این رفتار و عادت خبر دار نیست نگران میشه و میترسه که چه اتفاقی برای ا.ت داره میفته زود به پدر و مادرش زنگ میزنه ، اونا هم بعداز چند ساعت پرواز و تو راه بودن به خونه میرسن ...
توی اون خونه فقط چند خدمتکار زن آشپز بودن که اونا هم از دنیا بی خبر بودن و ا.ت بد بخت هم اونجا بی کس داشت عذاب میکشید و حتی دسترسی به خانواده خودش نداشت که از مادرش کمک بگیره ....
مادر شوگا که آدم فهمیده ای بود زود بالا اومد و به سراغ ا.ت رفت ولی از شدت ترس داشت سکته میکرد که چرا سر و وضع این دختر اینجوری شده ؟ حتی یک روز هم از رفتن اونا نگذشته بود ...
مادر و پدر به همراه شوگا زود ا.ت رو به بیمارستان بردن تا هم چکاپ بشه و هم زخماشو درمان کنن .
مادر شوگا فهمیده بود که زخما جای شلاق کمربنده و صد درصد کار شوگا بود ...
مادرش شوگارو به بیرون میبره و یه سیلی محکم میخوابونه زیر گوش شوگا و اونو بخاطر ا.ت دعوا میکنه ...
شوگا هم به کار خودش اعتراف میکنه و بخاطر اینکه ا.ت اینجوری شده گریه میکنه و دعا میکنه که حال ا.ت بهتر بشه....
همین که دارن با هم صحبت میکنن پدر شوگا تمام ماجرا رو میبینه و از کار پسرش تاسف میخوره و همونجا کنار ا.ت بهش قول میده که دیگه اینجوری نشه.
در همین حال .....
____________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
برای ادامه ۲۵ تا لایک و ۳۵ تا کامنت
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
The fierce lord of🥀🍷
ا.ت با وضع خراب و بدن شلاق خورده و کبود به اتاقش برگشت و رو تخت ولو شد که یهو حالش بد میشه و سریع به سمت دستشویی میره و زمان زیادی اونجا میمونه ....
که معلوم میشه ا.ت تمام مدت داشته اونجا استفراغ میکرده و حالش بد بوده ...
بعداز مدتی بیرون میاد و دوباره حالش بد میشه و بر میگرده ....
از تو اتاق ا.ت سرو صدا هایی میومد که از رفت و آمد اون بود از شدت بد حالی به اجسام تو اتاق بر میخورد و اونجا بهم ریخته میشد ...
شوگا که صدای این هارو شنید زود به بالا میره و تمام ماجرا رو میبینه.
اون که اصلا از این رفتار و عادت خبر دار نیست نگران میشه و میترسه که چه اتفاقی برای ا.ت داره میفته زود به پدر و مادرش زنگ میزنه ، اونا هم بعداز چند ساعت پرواز و تو راه بودن به خونه میرسن ...
توی اون خونه فقط چند خدمتکار زن آشپز بودن که اونا هم از دنیا بی خبر بودن و ا.ت بد بخت هم اونجا بی کس داشت عذاب میکشید و حتی دسترسی به خانواده خودش نداشت که از مادرش کمک بگیره ....
مادر شوگا که آدم فهمیده ای بود زود بالا اومد و به سراغ ا.ت رفت ولی از شدت ترس داشت سکته میکرد که چرا سر و وضع این دختر اینجوری شده ؟ حتی یک روز هم از رفتن اونا نگذشته بود ...
مادر و پدر به همراه شوگا زود ا.ت رو به بیمارستان بردن تا هم چکاپ بشه و هم زخماشو درمان کنن .
مادر شوگا فهمیده بود که زخما جای شلاق کمربنده و صد درصد کار شوگا بود ...
مادرش شوگارو به بیرون میبره و یه سیلی محکم میخوابونه زیر گوش شوگا و اونو بخاطر ا.ت دعوا میکنه ...
شوگا هم به کار خودش اعتراف میکنه و بخاطر اینکه ا.ت اینجوری شده گریه میکنه و دعا میکنه که حال ا.ت بهتر بشه....
همین که دارن با هم صحبت میکنن پدر شوگا تمام ماجرا رو میبینه و از کار پسرش تاسف میخوره و همونجا کنار ا.ت بهش قول میده که دیگه اینجوری نشه.
در همین حال .....
____________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
برای ادامه ۲۵ تا لایک و ۳۵ تا کامنت
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
۱۷.۱k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.