بدون تو نمیتونم. پارت12
پسره لبشو نزدیک لبای یونا کرد و یونارو بو. سید
یه ریم: یونااا
یونا میخواست ببینه یه ریم چقد دوستش داره پس ادامه داد
یه ریم: یونااا
بورام: اروم باش یه ریم
یه ریم: نگاش کننن
بورام: دیگه چیکار کنیم مسابقس
یه ریم از اونجا رفت...
یونا: یه ریممممممم
یه ریم توهجی نکرد و رفت
یونا بهش رسید
یونا: ایی یه ریم وایسا (نفس نفس)
یه ریم: برو
یونا: چراا.. چیه؟
یه ریم: پسره رو بوسیدی میگی چیه؟(داد)
یونا: حسودیت شده؟(خنده)
یه ریم: خفه شو(داد)
یونا: چ.. چرا.. این.. جوری... ش.. شدی؟
یه ریم: برو گمشو
یونا با گریه دوید سمت چادرشون
بعد چند ساعت اومد بیرون و دید یه ریم با یه دختره گرم گرفته و باهاش میخنده...
اشک تو چشماش جمع شد... اروم اروم اشک از رو گونش ریخت...
یه ریم نیمچه نگاهی به یونا انداخت که یوما دوید سمت جنگل
یوما همینطور گریه میکرد و قدم میزد که یهو متوجه شد هوا تاریک شده و گم شده... ازهمه بدتر اینکه گوشیشو نبرده بود
یونا: کسی... این... اینجا نیست؟ کمکککک(گریه)
ویو یوری
(یوری هم باهاشون بود)
دیدم یونا و یه ریم دعواشون شد توجهی نکردم ولی فهمیدم یونا رفته سمت جنگل و هنوز بر نگشته..
رفتم پیش یه ریم
یوری: یه ریم شی؟
یه ریم: بله؟
یوری: یونا نیست... ساعت 12 شبه کجاست؟
یه ریم: نمیدونم
یوری: براتون مهم نیست؟
یه ریم: نه
یوری: مگه عاشقش نبودین
یه ریم: ما دعوا کردیم
یوری: اگر از ته دل عاشقش باشین مهم نیست دعوا کردین یا اوکیین..
یه ریم:
با حرف یوری به خودم اومدم ولی غرورم نمیزاشت بگم برام مهمه
یوری: میرم دنبالش
یوری رفت دنبالش و یه ریم تو چادر موند
یوری: یونااااااا..... یونااااااا
یک بار صداش زدم... دوبار صداش زدم
ده بار صداش زدم... 15بار صداش زد....
یونا: یو... یوریییی
یوری صدارو دنبال کرد و به یونا رسید
یونا: یوری... یوری(بغلش کرد و گریه کرد)
یوری: هیسس تموم شد هیچی نیست
یوری به یونا کمک کرد و رفتن سمت جایی که چادر داشتن
همه بچها جمع شده بودن...
یه ریم از چادر اومد بیرون و با. صورت زخمیه یونا مواجه شد..
ویو یونا
وقتی یه ریمو دیدم یاد دعوامون افتادم و سیاهی...
ویو یه ریم
داشت میوفتاد سریع دویدم و گرفتمش و بردمش تو چادرمون
ساعت تقریبا چهار صبح بود که دیدم چشاش داره باز میشه
یه ریم: یوناا.. عشقم خوبی؟
یونا: یه... یه ریم... ببخشید... ببخشید نباید میبوسیدمش(گریه)
یه ریم: مهم نیست فداتشمم
یونا: واقعا؟
یه ریم: اره قربونت برمم.. من باید بگم ببخشید
یونا: هنوزم...
یه ریم حرف یونارو قطع کرد
یه ریم: اره هنوزم عاشقتمممم
یونا: منمممم
یه ریم کنار یونا دراز کشید و بغلش کرد و باهم خوابیدن
یه ریم: یونااا
یونا میخواست ببینه یه ریم چقد دوستش داره پس ادامه داد
یه ریم: یونااا
بورام: اروم باش یه ریم
یه ریم: نگاش کننن
بورام: دیگه چیکار کنیم مسابقس
یه ریم از اونجا رفت...
یونا: یه ریممممممم
یه ریم توهجی نکرد و رفت
یونا بهش رسید
یونا: ایی یه ریم وایسا (نفس نفس)
یه ریم: برو
یونا: چراا.. چیه؟
یه ریم: پسره رو بوسیدی میگی چیه؟(داد)
یونا: حسودیت شده؟(خنده)
یه ریم: خفه شو(داد)
یونا: چ.. چرا.. این.. جوری... ش.. شدی؟
یه ریم: برو گمشو
یونا با گریه دوید سمت چادرشون
بعد چند ساعت اومد بیرون و دید یه ریم با یه دختره گرم گرفته و باهاش میخنده...
اشک تو چشماش جمع شد... اروم اروم اشک از رو گونش ریخت...
یه ریم نیمچه نگاهی به یونا انداخت که یوما دوید سمت جنگل
یوما همینطور گریه میکرد و قدم میزد که یهو متوجه شد هوا تاریک شده و گم شده... ازهمه بدتر اینکه گوشیشو نبرده بود
یونا: کسی... این... اینجا نیست؟ کمکککک(گریه)
ویو یوری
(یوری هم باهاشون بود)
دیدم یونا و یه ریم دعواشون شد توجهی نکردم ولی فهمیدم یونا رفته سمت جنگل و هنوز بر نگشته..
رفتم پیش یه ریم
یوری: یه ریم شی؟
یه ریم: بله؟
یوری: یونا نیست... ساعت 12 شبه کجاست؟
یه ریم: نمیدونم
یوری: براتون مهم نیست؟
یه ریم: نه
یوری: مگه عاشقش نبودین
یه ریم: ما دعوا کردیم
یوری: اگر از ته دل عاشقش باشین مهم نیست دعوا کردین یا اوکیین..
یه ریم:
با حرف یوری به خودم اومدم ولی غرورم نمیزاشت بگم برام مهمه
یوری: میرم دنبالش
یوری رفت دنبالش و یه ریم تو چادر موند
یوری: یونااااااا..... یونااااااا
یک بار صداش زدم... دوبار صداش زدم
ده بار صداش زدم... 15بار صداش زد....
یونا: یو... یوریییی
یوری صدارو دنبال کرد و به یونا رسید
یونا: یوری... یوری(بغلش کرد و گریه کرد)
یوری: هیسس تموم شد هیچی نیست
یوری به یونا کمک کرد و رفتن سمت جایی که چادر داشتن
همه بچها جمع شده بودن...
یه ریم از چادر اومد بیرون و با. صورت زخمیه یونا مواجه شد..
ویو یونا
وقتی یه ریمو دیدم یاد دعوامون افتادم و سیاهی...
ویو یه ریم
داشت میوفتاد سریع دویدم و گرفتمش و بردمش تو چادرمون
ساعت تقریبا چهار صبح بود که دیدم چشاش داره باز میشه
یه ریم: یوناا.. عشقم خوبی؟
یونا: یه... یه ریم... ببخشید... ببخشید نباید میبوسیدمش(گریه)
یه ریم: مهم نیست فداتشمم
یونا: واقعا؟
یه ریم: اره قربونت برمم.. من باید بگم ببخشید
یونا: هنوزم...
یه ریم حرف یونارو قطع کرد
یه ریم: اره هنوزم عاشقتمممم
یونا: منمممم
یه ریم کنار یونا دراز کشید و بغلش کرد و باهم خوابیدن
۸.۱k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.