در آغوش یک شیطان شکنجه گر
#پارت اول
ویو (ا.ت)
باچیزی که دیدم خورد شدم اون یه زن دیگه ای رو آورده بود عمارت با وجود من...(با شوک)
من فقط وایساده بودم و خشکم زده بود اون چطور تونست این کارو کنه باهام
همین جوری داشتم نگاه میکردم همراه منم خدمتکارا داشتن نگاه میکردم هم به اونا هم به من پچو پچ می کردن و هی تماشا میکردن و می خندیدن اون دختره با عشوه و پوزخند رفت نشست رو مبل فیت رو به روم...
کوک داشت باهاش حرف میزد و بهش لبخند زده و دسش رو گرفته بود چی میشد یه بار فقط یه بار به منم لبخند میزد ...(با بغض) با مهربونی و بدون خشونت میگرفت دست منو چرا زندگیم گند و غمگین بوده از اول...(بغض سگی)
یهو دیدم کوک برگشت سمتم و با اخم شدیدو نگاه سردش بهم نگاه کرد کلا حالت چهرش با حالتی که به اون زن نگاه میکرد زمین تا آسمون تغییر کرد...
یهو بلند شد اومد سمتم و یه سیلی خوابوند تو گوشم و پرت شدم رو زمین سرد...
کوک: به چی نگاه میکنی هوم؟!...
یه قطره اشک از چشام سرازیر شد...
اومد سمتم و چونمو گرفتو باعث شد سرم بیاد بالا ... بهم نگاه کرد ولی من نگاش نکردم چون نمی تونم نگاه کنم... این مرد از خود شیطان هم ترسناک تره و هر وقت به چشماش نگاه میکنم یاد اون صحنه های وحشتناک و دردناک میوفتم همون لحظه ترس تو دلم میوفته ... ترجیح میدم نگاش نکنم و فقط بی سر و صدا اشک بریزم
نزدیک گوشم شد و با لحن سرد و اروم غرید: تو که نتونستی برام بچه بیاری... منم خیلی راحت یکی دیگه رو جایگزینت کردم ...
هه...(پوزخند) می دونی چیه؟تو بدرد نخور ترین و احمقترین آدم تو این زمین هستی به هیچ دردی نمی خوری فقط برای رفع نیاز کردن...هرزگی بدرد می خوری هرچند که حتی نمی تونی برام بچه هم بیاری احمق کوچولو...( آخرش رو با تاکید و محکم میگه )
من فقط تنها کاری که از دستم بر میومد گریه کردن بی صدا بود دیگه خسته شدم چقدر تحقیر آخه چقدر باید تحقیر بشم من چه گناهی کردم چقدر دیگه باید بهم بد و ظلم بشه...(تو دلش و با گریه)
کوک ازم فاصله گرفت و وایساد
کوک: پاشو !...پاشو باید تا شب خونه رو تمیز و مرتب کنی و به اجوما کمک کنی اگه بفهمم به حرفاش گوش ندادی یا خونه تمیز نشده من می دونم و تو... امروز هیچ خدمتکاری تو این عمارت کار نمیکنه و همه میرن مرخصی فقط تو باید امروز حمالی کنی هع هرچند که بدرد همین حمالیا می خوری حمال!...
(اینم پارت اولللل فیک جدید 😉✨ از همین هیجانی و خفناااا 😎🖤
لایک شیر حمایت استوری و کامنت یادتون نرهههه بیبیام)
ویو (ا.ت)
باچیزی که دیدم خورد شدم اون یه زن دیگه ای رو آورده بود عمارت با وجود من...(با شوک)
من فقط وایساده بودم و خشکم زده بود اون چطور تونست این کارو کنه باهام
همین جوری داشتم نگاه میکردم همراه منم خدمتکارا داشتن نگاه میکردم هم به اونا هم به من پچو پچ می کردن و هی تماشا میکردن و می خندیدن اون دختره با عشوه و پوزخند رفت نشست رو مبل فیت رو به روم...
کوک داشت باهاش حرف میزد و بهش لبخند زده و دسش رو گرفته بود چی میشد یه بار فقط یه بار به منم لبخند میزد ...(با بغض) با مهربونی و بدون خشونت میگرفت دست منو چرا زندگیم گند و غمگین بوده از اول...(بغض سگی)
یهو دیدم کوک برگشت سمتم و با اخم شدیدو نگاه سردش بهم نگاه کرد کلا حالت چهرش با حالتی که به اون زن نگاه میکرد زمین تا آسمون تغییر کرد...
یهو بلند شد اومد سمتم و یه سیلی خوابوند تو گوشم و پرت شدم رو زمین سرد...
کوک: به چی نگاه میکنی هوم؟!...
یه قطره اشک از چشام سرازیر شد...
اومد سمتم و چونمو گرفتو باعث شد سرم بیاد بالا ... بهم نگاه کرد ولی من نگاش نکردم چون نمی تونم نگاه کنم... این مرد از خود شیطان هم ترسناک تره و هر وقت به چشماش نگاه میکنم یاد اون صحنه های وحشتناک و دردناک میوفتم همون لحظه ترس تو دلم میوفته ... ترجیح میدم نگاش نکنم و فقط بی سر و صدا اشک بریزم
نزدیک گوشم شد و با لحن سرد و اروم غرید: تو که نتونستی برام بچه بیاری... منم خیلی راحت یکی دیگه رو جایگزینت کردم ...
هه...(پوزخند) می دونی چیه؟تو بدرد نخور ترین و احمقترین آدم تو این زمین هستی به هیچ دردی نمی خوری فقط برای رفع نیاز کردن...هرزگی بدرد می خوری هرچند که حتی نمی تونی برام بچه هم بیاری احمق کوچولو...( آخرش رو با تاکید و محکم میگه )
من فقط تنها کاری که از دستم بر میومد گریه کردن بی صدا بود دیگه خسته شدم چقدر تحقیر آخه چقدر باید تحقیر بشم من چه گناهی کردم چقدر دیگه باید بهم بد و ظلم بشه...(تو دلش و با گریه)
کوک ازم فاصله گرفت و وایساد
کوک: پاشو !...پاشو باید تا شب خونه رو تمیز و مرتب کنی و به اجوما کمک کنی اگه بفهمم به حرفاش گوش ندادی یا خونه تمیز نشده من می دونم و تو... امروز هیچ خدمتکاری تو این عمارت کار نمیکنه و همه میرن مرخصی فقط تو باید امروز حمالی کنی هع هرچند که بدرد همین حمالیا می خوری حمال!...
(اینم پارت اولللل فیک جدید 😉✨ از همین هیجانی و خفناااا 😎🖤
لایک شیر حمایت استوری و کامنت یادتون نرهههه بیبیام)
۱۹.۷k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.