𝐦𝐲 𝐛𝐞𝐫𝐨𝐤𝐞𝐧 𝐡𝐞𝐚𝐫𝐭
𝐦𝐲 𝐛𝐞𝐫𝐨𝐤𝐞𝐧 𝐡𝐞𝐚𝐫𝐭
ᴘᴀʀᴛ²⁷
ا.ت ویو صبح:
از خواب پاشدم....هعی بازم تو بغل کوک....دیگه عادی شده بود...
+کوککک پاشو صبحونه بخور...
_نمیقام(خواب الود)
+یالااا پاشو
_باشه بابا پاشدم
ا.ت وقتی کوک از خواب پاشد خندش گرفت
_یااا چرا میخندی؟..
+موهات....برو تو آیینه نگاه کن(خنده)
کوک ویو:
رفتم تو آیینه نگاه کردم موهام رفته بود بالا انگار برق گرفته بودم...خودمم خندم گرفت
+بیا بریم پایین
_اوهوم اومدم...
کوک ویو:
رفتیم پایین صبحونه خوردیم..
+کوک برو آماده شوووو
_برا چی؟
+یه نگاه به ساعت بنداز توووو(داد)
_واییی دیرم شد..
+بدو برو آماده شو...
_رفتم..رفتم..
توی شرکت
کوک ویو:
تازه یادم افتاد فردا تولد ا.ت هس...
برای همین با جیمین و تهیونگ رفتیم وسایل تولد بخریم..
خلاصه کلی شمع و فشفشه و بادکنک سفارش دادیم...
با کلی بدبختی یه کیک گنده هم سفارش دادیم آخه نمیدونستم ا.ت چه کیکی دوست داره...
بمونید تو خمارییی🥲😂
ᴘᴀʀᴛ²⁷
ا.ت ویو صبح:
از خواب پاشدم....هعی بازم تو بغل کوک....دیگه عادی شده بود...
+کوککک پاشو صبحونه بخور...
_نمیقام(خواب الود)
+یالااا پاشو
_باشه بابا پاشدم
ا.ت وقتی کوک از خواب پاشد خندش گرفت
_یااا چرا میخندی؟..
+موهات....برو تو آیینه نگاه کن(خنده)
کوک ویو:
رفتم تو آیینه نگاه کردم موهام رفته بود بالا انگار برق گرفته بودم...خودمم خندم گرفت
+بیا بریم پایین
_اوهوم اومدم...
کوک ویو:
رفتیم پایین صبحونه خوردیم..
+کوک برو آماده شوووو
_برا چی؟
+یه نگاه به ساعت بنداز توووو(داد)
_واییی دیرم شد..
+بدو برو آماده شو...
_رفتم..رفتم..
توی شرکت
کوک ویو:
تازه یادم افتاد فردا تولد ا.ت هس...
برای همین با جیمین و تهیونگ رفتیم وسایل تولد بخریم..
خلاصه کلی شمع و فشفشه و بادکنک سفارش دادیم...
با کلی بدبختی یه کیک گنده هم سفارش دادیم آخه نمیدونستم ا.ت چه کیکی دوست داره...
بمونید تو خمارییی🥲😂
۲.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.