پارت یازدهم
پارت یازدهم
همان موقع بدریه اومد بیرون وقتی سلام کردیم باهاش رفتیم تو😉
بعد رفتیم روی میزی که دخترا بودن همشون لباساشون لختی بود
بعد آهنگ رو گذاشتن که ببرقصن من سگ رو گزاشتم پیشه سنم که برم دستشویی
دستشویی طبقه ی بالا بود سوار آسانسور
شدم رفتم بالا رفتم توی دستشویی صورتم رو بشورم وقتی شستم بعد از دستشویی اومدم بیرون
رفتم توی آسانسور رفتم پایین داشتم میرفتم سمت دخترا که
یهو یه آقایی اومد سمتم گفتم چیزی شده
گفت افتخار میدید بامن برقصید منم تو دلم
گفتم باشه ولی به آقاه گفتم نه رفت پیش
یه مشتی مرد یه کیشون خیلی آشنا بود
ولی متوجه نشدم که کیه رفتم پیش دخترا
همشون داشتن میرقصیدن حتی سنم
بعد همون آقایی که برام آشنابود اومد گفت
افتخار میدید بامن برقصید من گفتم باشه
دستم رو گرفت رفتیم وسط سالن و شروع
کردیم به رقصیدن گفت من رو میشناسی
من:نه...
گفت:من بیون بکهیون هستم یادت اومد
تعجب کردم گفتم آره همونی که برای کادوی تولدم گل فرستاد
گفت:آره.....
همان موقع بدریه اومد بیرون وقتی سلام کردیم باهاش رفتیم تو😉
بعد رفتیم روی میزی که دخترا بودن همشون لباساشون لختی بود
بعد آهنگ رو گذاشتن که ببرقصن من سگ رو گزاشتم پیشه سنم که برم دستشویی
دستشویی طبقه ی بالا بود سوار آسانسور
شدم رفتم بالا رفتم توی دستشویی صورتم رو بشورم وقتی شستم بعد از دستشویی اومدم بیرون
رفتم توی آسانسور رفتم پایین داشتم میرفتم سمت دخترا که
یهو یه آقایی اومد سمتم گفتم چیزی شده
گفت افتخار میدید بامن برقصید منم تو دلم
گفتم باشه ولی به آقاه گفتم نه رفت پیش
یه مشتی مرد یه کیشون خیلی آشنا بود
ولی متوجه نشدم که کیه رفتم پیش دخترا
همشون داشتن میرقصیدن حتی سنم
بعد همون آقایی که برام آشنابود اومد گفت
افتخار میدید بامن برقصید من گفتم باشه
دستم رو گرفت رفتیم وسط سالن و شروع
کردیم به رقصیدن گفت من رو میشناسی
من:نه...
گفت:من بیون بکهیون هستم یادت اومد
تعجب کردم گفتم آره همونی که برای کادوی تولدم گل فرستاد
گفت:آره.....
۲۶.۷k
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.