Are you OK!?(part.7)
Are you OK!?(part.7)
کوک با تعجب به چشمای بسته تهیونگ خیره شده بود
لبای تهیونگروی لباش میرقصید و این حس مثل گوش دادن سمفونی شماره ۹ بتهوون بود
همونقدر دوست داشتنی و لذت بخش!
چشماشو بست
سعی کرد ازش لذت ببره حتی اگه رویایی بیش نبود...
انگشت تهیونگ روی گونهی جونگکوک لغزید و نوازشش کرد
مثل باد...آروم...آرامش بخش...سرد
دستای تهیونگ مثل همیشه سرد بود اما از لذتش روی پوست داغ کوک کم نمیکرد
تهیونگ آروم لباشو جدا کرد و خمار به کوک نگاه کرد
آروم سرشو سمت گوش کوک برد
_میدونستی...من عاشقتم!؟
کوک نفسو با صدا بیرون داد
انگار باری رو از رو دوشش برداشته بودن
دستاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد
مثل زنجیر...
رابطشون باید مثل زنجیر میبود...همونقدر پیچیده و محکم!
لباشو تر کرد و نگاهی به چشمای سیاه تهیونگ که مثل سیاهچاله کوک رو داخل خودش غرق میکرد انداخت
صدای بارون اون لحظه رو دلنشین تر کرده بود
تهیونگ از روی کوک بلند شد و آروم دستشو به سمت کوک دراز کرد
_افتخار میدی!؟
کوک خنده کوتاهی کرد و دست تهیونگ رو گرفت
پاشونو تو حیاط گذاشتن
تهیونگ دست کوک رو ول کرد و زیر بارون دوید
با خنده به کوک خیره شد
_نمیای کوک!؟
جونگکوک لبخند محوی زد و به سمت تهیونگ دوید
کوک لباشو به لبای تهیونگ رسوند
دستشو بین موهای خیس تهیونگ برد که لبخندشو بین بوسه حس کرد
ته دستاشو روی کمر کوک گذاشت و آروم چرخید
زیر بارون رقصیدن و رقصیدن
اما هیچ کس نمیدونست رابطشون
همیشه به این قشنگی باقی نمیمونه...
______
این پارت کم بود...ولی دوس داشتم خودم
کوک با تعجب به چشمای بسته تهیونگ خیره شده بود
لبای تهیونگروی لباش میرقصید و این حس مثل گوش دادن سمفونی شماره ۹ بتهوون بود
همونقدر دوست داشتنی و لذت بخش!
چشماشو بست
سعی کرد ازش لذت ببره حتی اگه رویایی بیش نبود...
انگشت تهیونگ روی گونهی جونگکوک لغزید و نوازشش کرد
مثل باد...آروم...آرامش بخش...سرد
دستای تهیونگ مثل همیشه سرد بود اما از لذتش روی پوست داغ کوک کم نمیکرد
تهیونگ آروم لباشو جدا کرد و خمار به کوک نگاه کرد
آروم سرشو سمت گوش کوک برد
_میدونستی...من عاشقتم!؟
کوک نفسو با صدا بیرون داد
انگار باری رو از رو دوشش برداشته بودن
دستاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد
مثل زنجیر...
رابطشون باید مثل زنجیر میبود...همونقدر پیچیده و محکم!
لباشو تر کرد و نگاهی به چشمای سیاه تهیونگ که مثل سیاهچاله کوک رو داخل خودش غرق میکرد انداخت
صدای بارون اون لحظه رو دلنشین تر کرده بود
تهیونگ از روی کوک بلند شد و آروم دستشو به سمت کوک دراز کرد
_افتخار میدی!؟
کوک خنده کوتاهی کرد و دست تهیونگ رو گرفت
پاشونو تو حیاط گذاشتن
تهیونگ دست کوک رو ول کرد و زیر بارون دوید
با خنده به کوک خیره شد
_نمیای کوک!؟
جونگکوک لبخند محوی زد و به سمت تهیونگ دوید
کوک لباشو به لبای تهیونگ رسوند
دستشو بین موهای خیس تهیونگ برد که لبخندشو بین بوسه حس کرد
ته دستاشو روی کمر کوک گذاشت و آروم چرخید
زیر بارون رقصیدن و رقصیدن
اما هیچ کس نمیدونست رابطشون
همیشه به این قشنگی باقی نمیمونه...
______
این پارت کم بود...ولی دوس داشتم خودم
۲۲.۲k
۱۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.