رز وحشی... فیک تهیونگ
پارت:20
+الان دیگه تمام شد خب بفرمایید من الان برای شما هستم
-یاا تهیونگ فقط میخاستم بپرسم اون جایی ک میخایم بریم چ جور جاییه
+تو فقط لازمه پیش من باشی چیز دیگه ای نیازی نیست بدونی
ماشین ایستاد
+خب رسیدیم
تهیونگ پیاده شد و اومد سمت من منم پیاده شدم و باهم رفتیم توی عمارت
همه نگاها یهو برگشت سمت من
تهیونگ دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو ب خودش فشار داد
+با هیچکس حرف نزن
-اوهوم
رفتیم و سر ی میز نشستیم تهیونگ ک همش درگیر صحبت با مردای دیگه بود منم فقط نگاه های دخترارو روی خودم احساس میکردم
که دستی جلوم دراز شد
°افتخار میدین بانو
سرم رو اوردم بالا و نگاهش کردم
-کوکیی
°اره کوکی
بلند شدم و بغلش کردم خیلی وقت بود ک ندیده بودمش دلم براش تنگ شده بود
تهیونگ بلند شد و اومد سمت ما و دست منو گرفت و کشید عقب
یهو نگاهش رفت سمت کوک
°سلام ته ته
+سلام کوک از این ورا
°اومده بودم یکم حال و هوام عوض شه ک ایشون رو دیدم
کوک هم یکی از اونا بود ک زیاد ب بار ما میومد و منم کم کم باهاش دوست شدم و حتی دو سه بار هم کمکم کرد وقتی کسی مست بود و میخاست بهم دست بزنه اون نجاتم داده بود
بهش لبخندی زدم
-خوشحالم ک میبینمت
°منم همینطور بانو
روبه تهیونگ گفت:
°من میرم پیش بچه ها توهم خواستی بیا
+باشه
کوک ازموندور شد ک تهیونگ نیشگونی از پهاوم گرفت
-ایی
+جونگکوک رو از کجا میشناسی
-از بار ولی باور کن اونجوری ک تو فکر میکنی نیست
+هیشش ب اندازه کافی شنیدم
معلوم بود عصبانی شده اما من از تهیونگ عصبی میترسیدم
اهنگ ملایمی شروع شد
+افتخار میدین با من برقصین
-با کامل میل
داشتم باهم میرقصیدیم
سروم رو گذاشتم روی شونش و اروم گفتم
-بهم شک نکن چون وقتی شک میکنی امکان داره ترکت کنم
+من هیچوقت ب ت شک نکردم فقط میترسم از دستت بدم
پس صدامو شنیده بود
حلقه دستاش رو تنگ تر کرد و منو بیشتر ب خودش چسبوند
-میشه بریم خونه
+خسته شدی
-اوهوم
+باشه پس بیا بریم
دستش رو گرفت و از عمارت خارج شدیم...ادامه دارد
شرط:
کامنت:150(کامنت حمایت
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
+الان دیگه تمام شد خب بفرمایید من الان برای شما هستم
-یاا تهیونگ فقط میخاستم بپرسم اون جایی ک میخایم بریم چ جور جاییه
+تو فقط لازمه پیش من باشی چیز دیگه ای نیازی نیست بدونی
ماشین ایستاد
+خب رسیدیم
تهیونگ پیاده شد و اومد سمت من منم پیاده شدم و باهم رفتیم توی عمارت
همه نگاها یهو برگشت سمت من
تهیونگ دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو ب خودش فشار داد
+با هیچکس حرف نزن
-اوهوم
رفتیم و سر ی میز نشستیم تهیونگ ک همش درگیر صحبت با مردای دیگه بود منم فقط نگاه های دخترارو روی خودم احساس میکردم
که دستی جلوم دراز شد
°افتخار میدین بانو
سرم رو اوردم بالا و نگاهش کردم
-کوکیی
°اره کوکی
بلند شدم و بغلش کردم خیلی وقت بود ک ندیده بودمش دلم براش تنگ شده بود
تهیونگ بلند شد و اومد سمت ما و دست منو گرفت و کشید عقب
یهو نگاهش رفت سمت کوک
°سلام ته ته
+سلام کوک از این ورا
°اومده بودم یکم حال و هوام عوض شه ک ایشون رو دیدم
کوک هم یکی از اونا بود ک زیاد ب بار ما میومد و منم کم کم باهاش دوست شدم و حتی دو سه بار هم کمکم کرد وقتی کسی مست بود و میخاست بهم دست بزنه اون نجاتم داده بود
بهش لبخندی زدم
-خوشحالم ک میبینمت
°منم همینطور بانو
روبه تهیونگ گفت:
°من میرم پیش بچه ها توهم خواستی بیا
+باشه
کوک ازموندور شد ک تهیونگ نیشگونی از پهاوم گرفت
-ایی
+جونگکوک رو از کجا میشناسی
-از بار ولی باور کن اونجوری ک تو فکر میکنی نیست
+هیشش ب اندازه کافی شنیدم
معلوم بود عصبانی شده اما من از تهیونگ عصبی میترسیدم
اهنگ ملایمی شروع شد
+افتخار میدین با من برقصین
-با کامل میل
داشتم باهم میرقصیدیم
سروم رو گذاشتم روی شونش و اروم گفتم
-بهم شک نکن چون وقتی شک میکنی امکان داره ترکت کنم
+من هیچوقت ب ت شک نکردم فقط میترسم از دستت بدم
پس صدامو شنیده بود
حلقه دستاش رو تنگ تر کرد و منو بیشتر ب خودش چسبوند
-میشه بریم خونه
+خسته شدی
-اوهوم
+باشه پس بیا بریم
دستش رو گرفت و از عمارت خارج شدیم...ادامه دارد
شرط:
کامنت:150(کامنت حمایت
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
۷۳.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.