فیک That's everything to me🤍🧚🏻♀️پارت⁵⁰
تهیونگ « با حس سوزش مچ دستم چشمام رو باز کردم و به دختری که ظاهرا پرستار بور نگاه کردم.....توی اتاق توی یه بیمارستان بودم......
پرستار « اوه جناب کیم بهوش اومدید.....الان میرم دکتر هانگ رو میارم.....
میا « کل دیشب رو مراقب تهیونگ بودم و بعدشم رفتم اورژانس.....کش و قوسی به بدنم دادم که پرستار با عجله اومد داخل....چی شده؟
پرستار « دکتر جناب کیم بهوش اومدن
میا « جدی؟ الان میام....با عجله رفتم توی اتاق تهیونگ و با دیدن اون چشمای مشکی دوباره آرامش گرفتم......تهیونگ.....خوبی؟ میتونی صدامو بشنوی؟ درد نداری؟
تهیونگ « آروم آروم این چه طرز برخورد با یه بیمار که تازه بهوش اومده......یکی یکی بپرس.....موندم چطور بهترین پزشک اینجایی
میا « هوففففف.....الان وقت شوخیههه.....نمیخواهی آدم بشی؟ میدونی چقدد نگرانت شدیم.....به من میگه تنهایی جایی نرو اون موقع
تهیونگ « دیگه زیادی داشت حرص میخورد....انگشتم رو گذاشتم رو لبش که ساکت شد.....و رو به پرستار گفتم « میتونی چند لحظه تنهامون بزاری
پرستار « البته جناب کیم....با اجازه دکتر هانگ
تهیونگ « اگه قول میدی ساکت باشی دستم رو بر میدارم.....
میا « سری تکون دادم که انگشتش رو برداشت....یاعععع این چه کاریه
تهیونگ « میشه اینقدر غر نزنی میا......اومدم بشینم که دوباره درد بدی توی بدنم پیچید و اخی گفتم
میا « بخواب ببینم.....هنوز یه کم تب داری....رنگت که درست شده....علائم حیاتی هم درسته.....هوفففف ــ....
تهیونگ « یادم باشه دیگه نزارم بیای اینجا
میا « وات؟؟؟چرا؟
تهیونگ « چون از این زاویه خیلی جذاب شدی....خوشم نمیاد کسی به دوست دخترم نگاه کنه
میا « ಥ_ಥ من الان چی به تو بگممممم......هی ته میشه یه کاری بکنم
تهیونگ « نه به روز های اولت که اینقدر ازم حساب میبردی نه به الان....چی میخواهی بچه
میا « خم شدم گونه اش رو بوسیدم و گفتم « خب کارم تموم شد من برم....بعدش از سرعت از اتاق بیرون اومدم......آخیشششش ته ته وانیلی من...
تهیونگ « یاعععع....این دیگه چه کاری بود.....گوشیم روی میز کنار تختم بود....اونو برداشتم و به کوک زنگ زدم....
تهیونگ « های مستر جئون زنده ای
کوک « عرررررررررررررررررررررررررررررررر تهیونگ نمردی هنوز؟؟ پسر تو چه سخت جونی....من که چاقو نخوردم چیزیمم نیست....پس سالم سالمم...کی بهوش اومدی؟
پرستار « اوه جناب کیم بهوش اومدید.....الان میرم دکتر هانگ رو میارم.....
میا « کل دیشب رو مراقب تهیونگ بودم و بعدشم رفتم اورژانس.....کش و قوسی به بدنم دادم که پرستار با عجله اومد داخل....چی شده؟
پرستار « دکتر جناب کیم بهوش اومدن
میا « جدی؟ الان میام....با عجله رفتم توی اتاق تهیونگ و با دیدن اون چشمای مشکی دوباره آرامش گرفتم......تهیونگ.....خوبی؟ میتونی صدامو بشنوی؟ درد نداری؟
تهیونگ « آروم آروم این چه طرز برخورد با یه بیمار که تازه بهوش اومده......یکی یکی بپرس.....موندم چطور بهترین پزشک اینجایی
میا « هوففففف.....الان وقت شوخیههه.....نمیخواهی آدم بشی؟ میدونی چقدد نگرانت شدیم.....به من میگه تنهایی جایی نرو اون موقع
تهیونگ « دیگه زیادی داشت حرص میخورد....انگشتم رو گذاشتم رو لبش که ساکت شد.....و رو به پرستار گفتم « میتونی چند لحظه تنهامون بزاری
پرستار « البته جناب کیم....با اجازه دکتر هانگ
تهیونگ « اگه قول میدی ساکت باشی دستم رو بر میدارم.....
میا « سری تکون دادم که انگشتش رو برداشت....یاعععع این چه کاریه
تهیونگ « میشه اینقدر غر نزنی میا......اومدم بشینم که دوباره درد بدی توی بدنم پیچید و اخی گفتم
میا « بخواب ببینم.....هنوز یه کم تب داری....رنگت که درست شده....علائم حیاتی هم درسته.....هوفففف ــ....
تهیونگ « یادم باشه دیگه نزارم بیای اینجا
میا « وات؟؟؟چرا؟
تهیونگ « چون از این زاویه خیلی جذاب شدی....خوشم نمیاد کسی به دوست دخترم نگاه کنه
میا « ಥ_ಥ من الان چی به تو بگممممم......هی ته میشه یه کاری بکنم
تهیونگ « نه به روز های اولت که اینقدر ازم حساب میبردی نه به الان....چی میخواهی بچه
میا « خم شدم گونه اش رو بوسیدم و گفتم « خب کارم تموم شد من برم....بعدش از سرعت از اتاق بیرون اومدم......آخیشششش ته ته وانیلی من...
تهیونگ « یاعععع....این دیگه چه کاری بود.....گوشیم روی میز کنار تختم بود....اونو برداشتم و به کوک زنگ زدم....
تهیونگ « های مستر جئون زنده ای
کوک « عرررررررررررررررررررررررررررررررر تهیونگ نمردی هنوز؟؟ پسر تو چه سخت جونی....من که چاقو نخوردم چیزیمم نیست....پس سالم سالمم...کی بهوش اومدی؟
۵۸.۰k
۰۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.